کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خارخار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خارخار
لغتنامه دهخدا
خارخار. (اِ) کنایه از دغدغه و خواهش خواه امر مرغوب باشد و خواه غیر مرغوب چون خارخار غم ، و با لفظ در سر داشتن و در سینه داشتن و در دل داشتن مستعمل است . (آنندراج ). کنایه از خلجان و تعلق خاطر هم هست که ابتدای میل و خواهش بچیزی باشد و بقیه ٔ میل و خوا...
-
خارخار
لغتنامه دهخدا
خارخار. (اِخ ) دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ واقع در هفت هزارگزی جنوب راه ارابه رو شاهین دژ به تکاب محلی است کوهستانی . دارای هوای معتدل و سالم ، سکنه ٔ آن 405تن مردم آنجا کرد و مذهبشان تسنن است آب آنجا از چشمه و محصولات غلات و حبوبات و کرچ...
-
واژههای مشابه
-
خارخار کردن
لغتنامه دهخدا
خارخار کردن . [ ک َ دَ ] (مص ) ستیزه کردن . درافتادن : اندر دو چشم خویش زند خار خشک مر دشمنی که با توکند خارخار. فرخی .تا بر کسی گرفته نباشد خدای خشم پیش تو نایدو نکند با تو خارخار.منوچهری .
-
جستوجو در متن
-
حکاکة
لغتنامه دهخدا
حکاکة. [ ح َک ْ کا ک َ ] (ع اِ) وسوسه . خارخار. ج ، حکاکات . (منتهی الارب ).
-
یک کسه
لغتنامه دهخدا
یک کسه . [ ی َ / ی ِ ک َ س َ / س ِ ] (ص نسبی ) یک کس . منسوب به یک کس . به وسیله ٔ یک کس . ازآن ِ یک کس : خارخار حسها و وسوسه از هزاران کس بود نی یک کسه .مولوی .
-
خلجان
لغتنامه دهخدا
خلجان . [ خ َ ل َ ] (ع اِمص ) مودت . محبت . عشق . (ناظم الاطباء). || خواهش . آرزو. || خارخار. || میل خاطر. رغبت . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع).
-
گاه بگاه
لغتنامه دهخدا
گاه بگاه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) وقت بیوقت : خارخار دل نازک شده از گوشه ٔ چشم مژه برهم زدن گاه بگاهی که تراست .شانی (از آنندراج و مجموعه ٔ مترادفات ص 295).
-
سنگین پای
لغتنامه دهخدا
سنگین پای . [ س َ ] (ص مرکب ) آنکه دست و پای وی از جای نتواند جنبد. (از آنندراج ) : خارخار شوق اگر صائب سبکدستی کندخاک سنگین پای را با باد هم تک میکند.صائب (از آنندراج ).
-
مترش
لغتنامه دهخدا
مترش . [ م ُ ت َرْ رَ ] (ص ) مرد ریش تراشیده واین لفظ تراشیده ٔ فارسی زبانان متعرب است از عالم تحرمز و تکشمر. (آنندراج ). مرد ریش تراشنده و این تصرف فارسی زبانان متعرب است که از تراشیدن که کلمه ٔ فارسی است بطور عربی اشتقاق کرده اند. (غیاث ) : امر دان...
-
بر شاخ آهو
لغتنامه دهخدا
بر شاخ آهو. [ ب َ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وعده ٔ دروغ و معدوم را موجود نمودن بدروغ و خبرهای بی بنیاد. (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ). این مثل در جایی بکار رود که حصول مقصد ممکن نیست و وصول بمراد متعذر است زیرا که شاخ آهو خالی از برگ و بار است...
-
وسوسة
لغتنامه دهخدا
وسوسة. [ وَس ْ وَ س َ ] (ع مص ) بد اندیشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در دل افکندن شیطان و نفس چیزی بی نفع و بی خیر. وِسْواس . (منتهی الارب )(آنندراج ). || (اِ) تسویل . خارخار. (یادداشت مرحوم دهخدا). پند و نصیحت شیطانی . (ناظم الاطباء). آنچه شیطان...
-
زلالی
لغتنامه دهخدا
زلالی . [ زُ ] (اِخ ) شاعری روشن ضمیر بوده . گویند به قصیده از سایر فنون شعر مایل بوده و در هرات وفات یافت . این دو شعر از اوست :نخواهی کرد یاد از خارخار سینه ٔ چاکم مگر روزی که گیرد دامنت خار سر خاکم . #چشمی که بود لایق دیدار ندارم دارم گله از چشم خ...
-
مفید بلخی
لغتنامه دهخدا
مفید بلخی . [ م ُ دِ ب َ ] (اِخ )(ملا...) از شاعران قرن یازدهم هجری است . از اوست :خارخار طمع از هیچکسی نیست مرامرغ تصویرم و در دل هوسی نیست مراهمچو نی سربه سر افتاده گره در کارم جز لب لعل تو فریادرسی نیست مرا.و رجوع به تذکره ٔ نصرآبادی ص 441 و فرهنگ...