کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خارجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خارجی
لغتنامه دهخدا
خارجی . [ رِ ] (اِخ ) ترجمه ٔ لقبی است که اشک بیستم به پسرش مهرداد داد. چون یکی از سرداران مهرداد بنام کارن لشکر طرف مقابل را شکست داده بیش از آنچه مقتضی بود آن را تعقیب کرده دور رفت وقتی که بر می گشت راه او را قوای تازه نفسی قطع کرد و خود او اسیر گر...
-
خارجی
لغتنامه دهخدا
خارجی . [ رِ ] (ص نسبی ) آن که بنفس خود مهتر شود بی اصالت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || منسوب به خارج . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). بیرونی .(ناظم الاطباء) . بِرونی مقابل داخلی ، بیگانه . مقابل اندرونی و درونی ، غیر هم وطن . اجنبی ....
-
خارجی
لغتنامه دهخدا
خارجی . [رِ ] (اِخ ) منجم مصری که از علماء احکام و معروف بمنجم خارجی بوده وی در سال 898 هَ . ق . زمان حکومت عزیزبن معز بصعید مصر رفت و مردم را دعوت بسوی مهدی موعود مینمود و از 313 تن بیعت گرفت و هفت روز گذشته از صفر از صعید خبر رسید که او را بسبب دعو...
-
واژههای مشابه
-
صورت خارجی
لغتنامه دهخدا
صورت خارجی . [رَ ت ِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت خارجیه . مقابل صورت ذهنی . آنچه در خارج متحقق شود خواه جوهر باشد و قائم بذات خود و یا عرض باشد در محلی غیر ذهن .
-
عمار خارجی
لغتنامه دهخدا
عمار خارجی . [ ع َم ْ ما رِ رِ ] (اِخ ) وی از رؤسای خوارج در ناحیه ٔ سیستان بود و گاه گاه با یاران خود بر حکام وقت خروج میکرد و مردم را آزار و اذیت می رسانید. از جمله آنگاه که کار صالح بن نصر در «بست » بالا گرفته بود، این عماربه مخالفت با او خروج کر...
-
ابوحمزه ٔ خارجی
لغتنامه دهخدا
ابوحمزه ٔ خارجی . [ اَ ح َ زَ ی ِ رِ ](اِخ ) مختاربن عوف ازدی بصری . از خوارج اباضیه . وی در هر سال بموسم حج بمکه می شد و مردمان را بر مروان بن محمد آخرین ِ خلفای اموی برمی آغالید، تا در سال 128 هَ . ق . با عبداﷲبن یحیی معروف به طالب الحق همدست شد و ...
-
اشناسبس خارجی
لغتنامه دهخدا
اشناسبس خارجی . [ ؟ س ِ رِ ] (اِخ ) رجوع به استاذسیس و الوزراء والکتاب ص 224 شود.
-
خارجی شکل
لغتنامه دهخدا
خارجی شکل . [ رِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) کسی که شکل و ترکیب خارجی دارد. کسی که مذهب خارجی دارد : اولا لشکر آن مرتضی که باشند شیر مردان ... نه مشتی اموی طبع، مروانی رنگ ، خارجی شکل . (کتاب النقض ص 475).
-
خارجی مذهب
لغتنامه دهخدا
خارجی مذهب . [ رِ م َهََ ] (ص مرکب ) کسی که مذهب و آئین خارجی دارد. طرفداران مذهب خوارج . پیروان آئین خارجیان : در جهان دشمن جان تو نباشد الاخارجی مذهب و از مذهب و ملت بطرف .سوزنی .
-
طبقه ٔ مولد خارجی
لغتنامه دهخدا
طبقه ٔ مولد خارجی . [ طَ ب َ ق َ / ق ِ ی ِ م ُ وَل ْ ل ِ دِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طبقه ٔ مولد خارجی که به نام های فلوژن یا طبقه ٔ مولد سوبروفلودرمی نامیده میشود در نباتات مختلف در قسمتهای گوناگون پوست ظاهر میگردد. مثلاً در درختان بلوط و نارون ...
-
جستوجو در متن
-
بیرونین
لغتنامه دهخدا
بیرونین . (ص نسبی ) بیرونی و خارجی . (آنندراج ). منسوب به بیرون یعنی خارجی . (ناظم الاطباء).
-
ابوفدیک
لغتنامه دهخدا
ابوفدیک . [ اَ ف ُ دَ ] (اِخ ) نام مردی خارجی است .
-
فدیکات
لغتنامه دهخدا
فدیکات . [ ف ُ دَ ] (اِخ )خاندان ابوفدیک که مردی خارجی است . (منتهی الارب ).