کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاده
لغتنامه دهخدا
خاده . [ دَ / دِ ] (اِ) چوبی باشد بلند و راست که کشتی بانان کشتی بدان رانند. || چوبی را نیز گفته اند که جاروبی بر سر آن بندند و دیوار و سقف خانه را بدان جاروب کنند. || هر چوبی که راست رسته باشد. || چوبی که دار سازند بجهت قصاص دزدان . (برهان ) (آنندرا...
-
جستوجو در متن
-
خاره
لغتنامه دهخدا
خاره .[ رِ ] (اِ) بمعنی خاده نیز آمده است که چوب راست رسته باشد. (برهان قاطع) .
-
دم کشی
لغتنامه دهخدا
دم کشی . [ دَ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) نفس کشی . نفس کشیدن . || در نغمه سرایی با دیگری موافقت کردن و یاری آواز دیگری کردن . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِ مرکب ) خاده و چوبی که بدان کشتی رانند. || نسیم . (ناظم الاطباء).
-
مخادة
لغتنامه دهخدا
مخادة. [ م ُ خادْ دَ ] (ع مص ) خشم و کینه گرفتن بر کسی و معارض وی گشتن در عمل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خادَّه ُ فحادَّةً؛ خشم و کینه گرفت بر او و او معارض گشت وی را در عمل . (ناظم الاطباء).
-
تیری
لغتنامه دهخدا
تیری . (حامص ) راستی و خوش برشی و خوبی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : گروکان خوهی سرخ و مرغول رومه بسختی چو خاره به تیری چو خاده .سوزنی (از یادداشت ایضاً).
-
تاج امیر
لغتنامه دهخدا
تاج امیر. [ اَ ] (اِخ ) دهی از دهستان خاده بخش دلفان شهرستان خرم آباد. 15 هزارگزی جنوب خاوری نورآباد 15 هزارگزی جنوب خاوری راه خرم آباد به کرمانشاه . جلگه ، سردسیر مالاریائی ، 360 تن سکنه ، آب از سراب سیاره . محصول : غلات ، تریاک ، توتون ، لبنیات . ش...
-
چشمه خانی
لغتنامه دهخدا
چشمه خانی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاده َ بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 15 هزارگزی جنوب خاوری نورآباد و 15 هزارگزی جنوبی راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه واقع است . جلگه ای است سردسیر و 90 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ها. محصولش غلات ، ت...
-
حسین طلائی
لغتنامه دهخدا
حسین طلائی . [ ح ُ س ِ طَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاده ٔ بخش دلفان شهرستان خرم آباد. ناحیه ای است واقع در 9هزارگزی خاور نورآباد وشش هزارگزی خاور راه خرم آباد به کرمانشاه . ناحیه ای است واقع در جلگه . سردسیر مالاریائی . دارای 90 تن سکنه میباشد. فار...
-
گروگان
لغتنامه دهخدا
گروگان . [ گ ُ ] (اِ) آلت تناسل . (برهان ). قضیب . (آنندراج ). کیر و لند. (جهانگیری ). کیر. نره ٔ مرد که آلت تناسل باشد : چیزی بر من نیست ز دو چیز عجب ترهرچند عجبهای جهان است فراوان از پیر جهان گشته ٔ ناگشته مهذب وز کودک می خورده ٔ ناخورده گروگان . د...
-
سختی
لغتنامه دهخدا
سختی . [ س َ ] (حامص ) مقابل سستی . (آنندراج ) : زمین زراغن بسختی چو سنگ نه آرامگاه و نه آب و گیا. بهرامی .در نرمی و سختی نصیحت باز نگیرم از او در هیچ جای . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316).همچو سنگ است تیرش از سختی دم او همچو دم ّ فلماخن . نجیبی .گروگان خ...
-
خاره
لغتنامه دهخدا
خاره . [ رَ / رِ ] (اِ) سنگ خارا. || سنگ . (آنندراج ) (برهان قاطع). سنگ سخت . (غیاث اللغة) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ) : از آن کوهسار آتش افروختندبرآن خاره بر خار می سوختند. فردوسی .چگونه راهی ، راهی درازناک و عظیم همه سراسر سیلاب کند و خاره خار...