کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خابیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خابیة
لغتنامه دهخدا
خابیة. [ ی َ ] (ع اِ) خابیه .خم . خنب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : چون جانهاشان برکند، خونشان ز تن بپراکندآرد بفردا افکند، در خسروانی خابیه . منوچهری .و رجوع به بنت الخابیة و رجوع به خابئة و خابة شود.
-
واژههای مشابه
-
خابیه
لغتنامه دهخدا
خابیه . [ ی َ ] (اِخ ) شهری است که از آنجا تا ایلیا پنج روز راه است و هنگامی که عمربن خطاب بسال شانزدهم هجرت بجانب بیت المقدس میرفت از آنجا گذشت . (حبیب السیر چ 1 تهران جزء 4 از ج 1 ص 161). و رجوع به باب الخابیه شود.
-
بنت خابیة
لغتنامه دهخدا
بنت خابیة. [ ب ِ ت ُ ی َ ] (ع اِمرکب ) دختر خم . شراب . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
خوابی
لغتنامه دهخدا
خوابی . [ خ َ ] (ع اِ) ج ِ خابیه . (منتهی الارب ). رجوع به خابیه شود : و در مجلس گاه اوانی و خوابی یشم مرصع بلالی نهاده . (جهانگشای جوینی ).
-
بسنوقه
لغتنامه دهخدا
بسنوقه . [ ب ُ ق َ ] (ع اِ) بستوقه . خابیه . رجوع به بستوقه شود.
-
دختر خم
لغتنامه دهخدا
دختر خم . [ دُ ت َ رِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب انگوری . (برهان ). کنایه از مطلق شراب . (آنندراج ). کنایه از شراب لعلی . (فرهنگ فارسی ). شراب . بنت خابیه . (یادداشت مؤلف ).
-
خنب
لغتنامه دهخدا
خنب . [ خُمْب ْ ] (اِ) ظرفی باشد که شراب و امثال آن در آن کنند. (برهان قاطع). خم و آن ظرفی است که در آن آب یا شراب و امثال آن کنند.(از لغت محلی شوشتر. نسخه ٔ خطی ). خابیه . (یادداشت بخط مؤلف ) : صقلابیان نبیذ و آنچه بدو ماند از انگبین کنند و خنب نبی...
-
حب
لغتنامه دهخدا
حب . [ ح ُب ب ] (معرب ، اِ) معرب خُنْب . خنب . خمره . خنبره . نیم خم آب . خابیه . (لسان العرب ) (منتهی الارب ). خُم . (منتهی الارب ). سبو یا سبوی کلان . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). تغار که خُم بر آن نهند. || تغار آب . کوزه ٔ بزرگ . سبو یا سبوی کلا...
-
ارطیون
لغتنامه دهخدا
ارطیون .[ اَ طَ ] (اِخ ) از قبل قیصر حاکم غزه و از احبار دین نصاری بود. در زمان عمر، عمروعاص بدستور خلیفه و استصواب ابوعبیده به سر ارطیون لشکر کشید و بین الجانبین قتال شدید بوقوع پیوست . ارطیون بجانب بیت المقدس گریخت . به اتفاق مورخین عمروعاص بعد از ...
-
خسروانی
لغتنامه دهخدا
خسروانی . [ خ ُ رَ / رُ ] (اِ) نام لحنی است از مصنفات باربد و آن نثری بوده است مسجع مشتمل بر دعای خسرو و مطلقاً نظم در آن بکار نرفته و این لحن داخل سی لحن مشهور نیست که اگر داخل باشد سی و یک میشود و شیخ نظامی سی و یک آورده است و سی و یکم همین را نام ...
-
خم
لغتنامه دهخدا
خم . [ خ ُ ] (اِ) ظرفی سفالین یا گلین و بزرگ که در آن آب و دوشاب و سرکه و شراب و آرد و مانند آن کنند. (منتهی الارب ). دَن . خابیه . خمره . خنب . خنبره . (یادداشت مؤلف ) : شو بدان گنج اندرون خمی بجوی . رودکی .لعل می را ز سرخ خم برکش در کدو نیمه کن به...
-
حجرالقیشور
لغتنامه دهخدا
حجرالقیشور. [ ح َ ج َ رُل ْ ق َ ] (ع اِ مرکب ) حجرالشقاق . حجرالشعر.حجرالشفاف . حجرالرجل . داود ضریر انطاکی مینویسد: حجر القیشور بالمعجمة او المهملة و هو حجر الرجل و المحکات و هو حجر، یعوم علی الماء لخفته ، اسفنجی الجسم و هو نوعان ابیض و اسود و اجوده...
-
حروفیان
لغتنامه دهخدا
حروفیان . [ ح ُ ] (اِخ ) حروفیه . دارندگان مذهبی که پایه ٔ آن برافکار خرافی علم الحروف نهاده شده است . تاریخ اعتقادبه خاصیت داشتن حروف در اسلام بسیار کهن است . ابن ندیم در الفهرست (ص 429) معزمین یعنی دعانویسان را دو گروه دانسته ، یکی را صاحب طریقه ٔ ...