کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حییی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حییی
لغتنامه دهخدا
حییی . [ ح َ ی َ یی ی ] (ع ص نسبی ) حیوی . منسوب است به حی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حی شود.
-
واژههای همآوا
-
هییی
لغتنامه دهخدا
هییی ٔ. [ هََ ] (ع ص ) رجل ٌ هییی ٌٔ؛ مرد نیکوپیکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به هَیِّی ٔ شود.
-
جستوجو در متن
-
نشوء
لغتنامه دهخدا
نشوء. [ ن ُ ] (ع مص ) نشاءة. (از منتهی الارب ). بربالیدن . (تاج المصادر بیهقی ). گوالیدن . (صراح ). (آنندراج ). بالیدن کودک . (زوزنی ). جوان گشتن . (آنندراج ). جوان گشتن و به حد ادراک رسیدن طفل . (از المنجد). بالیدن و به شباب رسیدن و در حقیقت از حد ص...
-
ماجرا
لغتنامه دهخدا
ماجرا. [ ج َ] (ع اِ مرکب ) مرکب است از ما و جری صیغه ٔ ماضی ؛ فارسیان بمعنی سرگذشت و قصه و واقعه آرند. (آنندراج ). سرگذشت و اتفاق و آنچه گذشته باشد. واقعه و حادثه و عارضه و کیفیت و صورت حال و عرض حال . قصه . (ناظم الاطباء). آنچه گذشته باشد و سرگذشت و...