کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حین
لغتنامه دهخدا
حین . (ع مص ) نزدیک گشتن وقت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رسیدن وقت . (منتهی الارب ). رسیدن وقت نماز. (ناظم الاطباء). || خشک گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به حَین شود. || (اِ) روزگار. (منتهی الارب ). || هنگام . (مهذب الاسماء) (م...
-
حین
لغتنامه دهخدا
حین . [ ح َ ] (ع اِ) مرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هلاکی . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). هلاک . (اقرب الموارد). || بلا و آزمایش .(منتهی الارب ). محنت . (اقرب الموارد). || (مص ) نزدیک گشتن وقت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رسیدن وقت . (اقرب ...
-
واژههای همآوا
-
هین
لغتنامه دهخدا
هین . (اِ) سیل . سیلاب . (فرهنگ اسدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : از کوهسار دوش به رنگ می هین آمد ای نگار می آور هین . دقیقی .هینی به گاه جنگ به تک خاسته ز کوه هین بزرگ بازنگردد به هین و هی . منوچهری .- هین آمدن ؛ سیل آمدن . سیل جاری شدن .- هین گرفتن ...
-
هین
لغتنامه دهخدا
هین . (اِخ ) دهی است جزء دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه . دارای 132 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
هین
لغتنامه دهخدا
هین . (صوت ) آوازی که بدان خر را زجر کنند : هان و هینش کنم از حکمت زیرا خربازگردد ز ره گمره به هان و هین . ناصرخسرو.- هین و هی ؛ حکایت صوت بازداشتن و منع کردن کسی یا چیزی از حرکت : هین بزرگ بازنگردد به هین و هی .منوچهری .
-
هین
لغتنامه دهخدا
هین . (صوت ) کلمه ای است که بجهت تأکید گویند یعنی بشتاب و زود باش . (انجمن آرا) (آنندراج ). کلمه ای است به معنی زود و شتاب و تعجیل که درمحل تأکید و امر گویند یعنی زود باش و بشتاب . (برهان ). شتاب فرمودن است . (لغت نامه ٔ اسدی ) : از کوهسار دوش به ر...
-
هین
لغتنامه دهخدا
هین . [ هََ ] (ع ص ) نرم . || آسان . || سبک . (منتهی الارب ).
-
هین
لغتنامه دهخدا
هین . [ هََ ی ْ ی ِ /هََ ی ِ ] (ع ص ) نرم و آسان . (منتهی الارب ). سهل . (اقرب الموارد). || ضعیف و ذلیل . (اقرب الموارد). سست و خوار. || سبک . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
تحین
لغتنامه دهخدا
تحین . [ ت َ ] (ع اِ، ق ) هنگام و حین . (ناظم الاطباء). اصل آن حین و تا بر آن افزایند چنانکه در تلان افزایند. (از منتهی الارب ). و ربما ادخلوا علیه التاء. قال ابووجرة السعدی :العاطفون تحین ما من عاطف والمطعمون زمان َ این المطعم . (اقرب الموارد).و گاه...
-
حینونة
لغتنامه دهخدا
حینونة. [ ح َ ن َ] (ع مص ) حَین . (اقرب الموارد). هنگام رسیدن . (المنجد): ینقل المجرد الی وزن افعل لمعان منها الحینونةنحو احصدالزرع ؛ ای حان حصاده . (المنجد). نزدیک شدن .وقت رسیدن . حین . (ناظم الاطباء). رجوع به حین شود.
-
ابان
لغتنامه دهخدا
ابان . [ اِب ْ با ] (ع اِ) هنگام . گاه . وقت . حین . اوان . || اول هر چیز. ج ، ابابین .
-
احائین
لغتنامه دهخدا
احائین . [ اَ ] (ع اِ) اَحایین . ج ِ اَحیان . جج ِ حین .
-
احایین
لغتنامه دهخدا
احایین . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ احیان . جج ِ حین .