کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیرانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حیرانی
لغتنامه دهخدا
حیرانی . [ ح َ ] (اِخ ) (مولانا...) مؤلف مجالس النفایس درباره ٔ وی گوید: جوانی فانی صفت و درویش وش بوده و بصحبت گرم ، دل مصاحبان خوش مینموده . این مطلع از اوست :تو گنج حسنی و آتش زده ویرانه ٔ ما رامشو همخانه با هر کس مسوزان خانه ٔ ما را.پیکان مکش از...
-
حیرانی
لغتنامه دهخدا
حیرانی . [ ح َ ] (حامص ) سرگشتگی و تحیر. پریشانی . اضطراب . (ناظم الاطباء). حیرت . (آنندراج ) : حیرانی ما بود مراد از همه چیزیارب چه مراد است زحیرانی ما. خیام .طریق اهل ادب خامشی و حیرانی است .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
کالیوگی
لغتنامه دهخدا
کالیوگی . [ لی وَ/ وِ ] (حامص ) حالت و چگونگی کالیوه . سرگشتگی و حیرانی . (آنندراج ). || دیوانگی . (آنندراج ).
-
گیجی
لغتنامه دهخدا
گیجی . (حامص ) پریشانی و پراکندگی خاطر. || خدارت حواس . || حیرانی و سرگشتگی . || حماقت . (ناظم الاطباء). این لغت در جای دیگر دیده نشد. رجوع به گیج شود.
-
نگاه باختن
لغتنامه دهخدا
نگاه باختن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) نظر کردن . نگاه انداختن : ز سیرآهنگی آن نغمه مست از جای برجستم به هر جانب نگاهی باختم از روی حیرانی .حکیم (از آنندراج ).
-
شمید
لغتنامه دهخدا
شمید. [ ش َ ] (مص مرخم ، اِمص ) شمیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به شمیدن شود. || آشفتگی . سرگردان شدگی . شمیدگی . || هراسیدگی . || حیرانی . سرگشتگی . || (ص ) مدهوش از عشق و از اندوه و اضطراب . (ناظم الاطباء). بمعنی بیهوش باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از لغ...
-
مدهوشی
لغتنامه دهخدا
مدهوشی . [ م َ ] (حامص ) حیرانی . سرگردانی . تحیر.سرگشتگی . بیهوشی . (ناظم الاطباء). مدهوش گشتن . مدهوش بودن . حیرت . شیدائی . بی خودی . بی خویشتنی : ز مدهوشی دلش حیران بمانده در آن بازیچه سرگردان بمانده . نظامی .- مدهوشی کردن ؛ بی خویشتنی نمودن . ش...
-
اسکندری
لغتنامه دهخدا
اسکندری . [ اِ ک َ دَ ] (ص نسبی ، اِ) نوعی قماش . (مخترعات خاقانی ). چون قماش اسکندری و دارای عقل از شکوه و شوکتش در مقام حیرانی . (نظام قاری ص 12) : هم ز قاف قماش آن کشورصورت خود نموده چون عنقا...که ز اسکندری شده سلطان که ز خارایی آمده دارا.نظام قار...
-
افسانه پنداشتن
لغتنامه دهخدا
افسانه پنداشتن . [ اَ ن َ / ن ِ پ ِ ت َ ] (مص مرکب ) افسانه نگاشتن . افسانه دانستن . افسانه فرض کردن : چو با تو درد دل گویم مرا دیوانه پنداری و گر پیش تو شرح دل کنم افسانه پنداری .حیرانی همدانی (از ارمغان آصفی ).
-
شیفتگی
لغتنامه دهخدا
شیفتگی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص ) برهم زدگی و آشفتگی . (از برهان ) (ناظم الاطباء). سدم . غرام . (منتهی الارب ) : چون شیفتگی و مستیم هست در شیفته دل مجوی ودر مست . نظامی .بر شیفتگی دهند و زنجیرباشد سخن دراز دلگیر. نظامی .زین شیفتگی بیا بیارام کاَّشفته تو...
-
هیمان
لغتنامه دهخدا
هیمان .[ هََ ی َ ] (ع مص ) دوست داشتن زن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عاشق گردیدن و سرگشته و شیفته شدن از عشق و رفتن بر غیر اراده و مراد. (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هامت الناقة هَیَماناً؛ ذهبت علی وجهه [ وجهها ]...
-
تجلی گاه
لغتنامه دهخدا
تجلی گاه . [ ت َ ج َل ْ لی ] (اِ مرکب ) تجلی کده . (ناظم الاطباء) : هوای تاخت بر جان آه گردیدولی چون شد تجلی گاه گردید. محمد زمان راسخ (از آنندراج ).طپیدن ره ندارد در تجلی گاه حیرانی توان گر پای تا سر اشک شد نتوان چکید اینجا. بیدل (ایضاً).و رجوع به ت...
-
سابق
لغتنامه دهخدا
سابق . [ ب ِ ] (اِخ ) (ملاعلی ففی ...) از شاعران ایران و اصل او از مازندران است . در دوره ٔ اورنگ زیب عالمگیر(1068 - 1119 هَ . ق .) از پادشاهان تیموری دهلی به هند رفت و در سلک ملازمان آن پادشاه درآمد. یک مثنوی شامل غزوات اورنگ زیب بنظم در آورده است ....
-
سرگردانی
لغتنامه دهخدا
سرگردانی . [ س َ گ َ ] (حامص مرکب ) حیرانی . تحیر. درماندگی . راه به جائی نداشتن . بیچارگی : در گردش خویش اگر مرا دست بدی خود را برهاندمی ز سرگردانی . خیام .ز سرگردانی تست اینکه پیوست به هر نااهل و اهلی میزنم دست . نظامی .همچو گویی کرده ای گم پا و سر...