کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حیث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
لفظاً
لغتنامه دهخدا
لفظاً. [ ل َ ظَن ْ ] (ع ق ) از حیث لفظ. مقابل معناً.
-
کماً
لغتنامه دهخدا
کماً. [ ک َم ْ مَن ] (ع ق ) از حیث چندی : فلان از این امر کماً و کیفاً آگاه است .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).و رجوع به کَم ّ شود.- کماً و کیفاً ؛ از حیث چندی و چونی .
-
معناً
لغتنامه دهخدا
معناً. [ م َ نَن ْ ] (ع ق ) از حیث معنی . از حیث مضمون . مقابل لفظاً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مقابل صورةً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در معنی . باطناً.
-
معنی
لغتنامه دهخدا
معنی . [ م َ نَن ْ ] (ع ق ) حقیقةً و بطور حقیقت و فی الواقع. (ناظم الاطباء). || از حیث معنی . معناً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- معنی ً و لفظاً ؛ از حیث معنی و لفظ.- || هم در قول و هم در اراده . (ناظم الاطباء).
-
حوث بوث
لغتنامه دهخدا
حوث بوث . [ ح َ ث َ ب َ ث َ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) حَیث َبَیث َ. حَیث ِبَیث ِ. حاث ِباث ِ. حَوثاًبَوثاً. پریشان و متفرق . گویند: ترکهم حوث الخ ؛ پریشان و متفرق کرد ایشان را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
رئی
لغتنامه دهخدا
رئی . [ رِ ئی ی ] (ع ص ) رَئی . زیبا از حیث جمال و روشنی . (از متن اللغة).
-
روی هم رفته
لغتنامه دهخدا
روی هم رفته . [ ی ِ هََ رَ ت َ / ت ِ ] (ق مرکب ) من حیث المجموع . کلاً. (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت مؤلف ).
-
لوور
لغتنامه دهخدا
لوور. [ لووْرْ ] (اِخ ) (موزه ٔ...) موزه ٔ معروفی به پاریس و آن از حیث احتواء بر آثار ایران قدیم برتر از دیگر موزه هاست .
-
لاعن شعور
لغتنامه دهخدا
لاعن شعور. [ ع َ ش ُ ] (ع ق مرکب ) (از: لا + عن + شعور) من حیث لایشعر.
-
لایشعر
لغتنامه دهخدا
لایشعر. [ ی َ ع ُ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + یشعر) نادان : من حیث لایشعر، لاعن شعور.
-
ارفغ
لغتنامه دهخدا
ارفغ. [ اَ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ رَفغ،نکوهیده ترین وادی و بدترین آنها از حیث خاک وناحیه .
-
پشمکی
لغتنامه دهخدا
پشمکی . [ پ َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب به پشمک . || پشمک فروش . || سَبُک از حیث وزن .
-
بیث
لغتنامه دهخدا
بیث . [ ب َ ] (ع اِ) ترکهم حیث بیث ؛ یعنی گردانید ایشان را متفرق و پریشان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
خوردتر
لغتنامه دهخدا
خوردتر. [ خوَرْدْ / خُرْدْ ت َ ] (ص تفضیلی ) خردتر. کوچکتر. اصغر. احقر. || جوانتر. از حیث سن کوچکتر. (ناظم الاطباء).
-
اخبار
لغتنامه دهخدا
اخبار. [ اِ ] (ع مص ) خبر دادن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (قاموس ترکی ترجمه ٔ سید ابوالکمال ). انباء. آگاهانیدن . آگاه کردن . و صاحب منتهی الارب گوید: اَخْبَرَه ُ خبورَةً؛ خبر داد او را.- اخبار کردن ؛ آگاه کردن . خبردار کردن . اعلام کردن . || ا...