کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حِين پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حین
لغتنامه دهخدا
حین . (ع مص ) نزدیک گشتن وقت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رسیدن وقت . (منتهی الارب ). رسیدن وقت نماز. (ناظم الاطباء). || خشک گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به حَین شود. || (اِ) روزگار. (منتهی الارب ). || هنگام . (مهذب الاسماء) (م...
-
حین
لغتنامه دهخدا
حین . [ ح َ ] (ع اِ) مرگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هلاکی . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). هلاک . (اقرب الموارد). || بلا و آزمایش .(منتهی الارب ). محنت . (اقرب الموارد). || (مص ) نزدیک گشتن وقت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رسیدن وقت . (اقرب ...
-
جستوجو در متن
-
تحین
لغتنامه دهخدا
تحین . [ ت َ ] (ع اِ، ق ) هنگام و حین . (ناظم الاطباء). اصل آن حین و تا بر آن افزایند چنانکه در تلان افزایند. (از منتهی الارب ). و ربما ادخلوا علیه التاء. قال ابووجرة السعدی :العاطفون تحین ما من عاطف والمطعمون زمان َ این المطعم . (اقرب الموارد).و گاه...
-
حینونة
لغتنامه دهخدا
حینونة. [ ح َ ن َ] (ع مص ) حَین . (اقرب الموارد). هنگام رسیدن . (المنجد): ینقل المجرد الی وزن افعل لمعان منها الحینونةنحو احصدالزرع ؛ ای حان حصاده . (المنجد). نزدیک شدن .وقت رسیدن . حین . (ناظم الاطباء). رجوع به حین شود.
-
ابان
لغتنامه دهخدا
ابان . [ اِب ْ با ] (ع اِ) هنگام . گاه . وقت . حین . اوان . || اول هر چیز. ج ، ابابین .
-
احائین
لغتنامه دهخدا
احائین . [ اَ ] (ع اِ) اَحایین . ج ِ اَحیان . جج ِ حین .
-
احایین
لغتنامه دهخدا
احایین . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ احیان . جج ِ حین .
-
عفر
لغتنامه دهخدا
عفر. [ ع ُ ف ُ ] (ع اِ) روزگار، و هنگام ، و ماه . (منتهی الارب ). حین ، و گویند ماه . (از اقرب الموارد).
-
دوربار
لغتنامه دهخدا
دوربار. (اِ مرکب ) دو نیزه که در قدیم از دو طرف ملوک در حین سواری نگاه می داشتند. (از آنندراج ) (از غیاث ). رجوع به دورباش شود.
-
فیئة
لغتنامه دهخدا
فیئة. [ف َ ءَ ] (ع اِمص ) بازگشت . || (اِ) مرغی است مانند عقاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هنگام . (منتهی الارب ). حین . (اقرب الموارد).
-
منتصب
لغتنامه دهخدا
منتصب . [ م ُت َ ص َ ] (ع ص ) دیگ بر بار. دیگ نصب شده : بئس المطاعم حین الذل یکسبهاالقدر منتصب و القدر مخفوض .سعدی (گلستان ).
-
احیان
لغتنامه دهخدا
احیان . [ اَح ْ ] (ع اِ) ج ِ حین . وقتها. زمانها : کنون معشوق و می باید نوای چنگ و نی بایدسرود و رود کی باید جز این وقت و جز این احیان . لامعی .ج ، احایین .
-
تفان
لغتنامه دهخدا
تفان . [ ت ِف ْ فا ] (ع اِ) هنگام ، یقال : اتیتک بتفانه و علی تفانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حین و اوان . (اقرب الموارد).
-
ظلم
لغتنامه دهخدا
ظلم . [ ظَ ل َ ] (ع اِ) کالبد. || کوه . ج ، ظُلوم . || لَقیته ادنی ظَلم أو ادنی ذی ظَلم ؛ أی اول کل شی ٔ أو حین اختلط الظلام أو ادنی ظلم القرب أو القریب .