کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حُوتَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حوت
لغتنامه دهخدا
حوت . (ع اِ) ماهی . (منتهی الارب ). سمک . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ماهی بزرگ . ج ، احوات ، حَوَتَه ، حیتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : بهتر از حوت به آب اندر وز رنگ بکوه تیزتر ز آب بشیب اندر و ز آتش بفراز. منوچهری . || برجی...
-
حوت
لغتنامه دهخدا
حوت . [ ح َ ] (ع مص ) حَوَتان . گرد چیزی برگشتن مرغ و وحشی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
ده حوت ابراهیم
لغتنامه دهخدا
ده حوت ابراهیم . [ دِه ْ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار. واقع در پنج هزارگزی دشتیاری . سکنه ٔ آن 400 تن . آب از باران و چاه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
واژههای همآوا
-
هوت
لغتنامه دهخدا
هوت . (اِخ ) از طوایف ناحیه ٔ بمپور بلوچستان و مرکب از یکصد خانوار است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 100).
-
هوت
لغتنامه دهخدا
هوت . [ هَُ وَ ](ع اِ) ج ِ هوتة. (منتهی الارب ). رجوع به هوتة شود.
-
هوة
لغتنامه دهخدا
هوة. [ هَُ وْ وَ ] (ع اِ) زمین پست و مغاک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نشیب ژرف .زمین نشیب . (مهذب الاسماء). دره . پرتگاه . || مابین آسمان و زمین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (مص ) بر بلندی برآمدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بلند گ...
-
حوت
لغتنامه دهخدا
حوت . (ع اِ) ماهی . (منتهی الارب ). سمک . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ماهی بزرگ . ج ، احوات ، حَوَتَه ، حیتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : بهتر از حوت به آب اندر وز رنگ بکوه تیزتر ز آب بشیب اندر و ز آتش بفراز. منوچهری . || برجی...
-
حوت
لغتنامه دهخدا
حوت . [ ح َ ] (ع مص ) حَوَتان . گرد چیزی برگشتن مرغ و وحشی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
حوط
لغتنامه دهخدا
حوط. [ ح َ ] (ع اِ) رشته ای که از دو رنگ سیاه و سفید تافته در آن مهرها و هلال سیم کشیده زنان بر میان بندند، برای دفع چشم زخم . (منتهی الارب ). رشته ٔ تافته ٔ سرخ و سیاه که بدان بریم گویند و در آن مهره هاست و زنان آنرا برای دفع چشم زخم بر میان بندند. ...
-
حوط
لغتنامه دهخدا
حوط. [ ح ِ وَ ] (ع اِ) آنچه در عوض کمی دراهم دهند هرگاه در وزن کم باشند: گویند: هلم حوطها. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
حوة
لغتنامه دهخدا
حوة. [ ح ُوْ وَ ] (ع اِ)سرخی که بسیاهی زند. سیاهی مایل به سبزی و سرخی مایل به سیاهی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رنگ سمره ٔ لب . (اقرب الموارد). || حوةالوادی ؛ جانب وادی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
حیتان
لغتنامه دهخدا
حیتان . (ع اِ) ج ِ حوت ، به معنی ماهی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به حوت شود.
-
احوات
لغتنامه دهخدا
احوات . [ اَح ْ ] (ع اِ) ج ِ حوت .