کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حَمْلٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حمل
لغتنامه دهخدا
حمل . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سعدانه ٔ کلبی . یکی از صحابه است از طرف قوم خویش بحضورحضرت رسالت پناه فرستاده شده بود. بعدها در معیت خالدبن ولید در برخی از فتوحات شرکت کرده . در محاربه ٔ صفین از هواداران معاویه بوده . رجوع به الاصابة شود.
-
حمل
لغتنامه دهخدا
حمل . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مالک بن نابغة الهذلی ، مکنی به ابونضلة. یکی از اصحاب کرام است و پاره ای احادیث شریفه را روایت نموده است .
-
حمل
لغتنامه دهخدا
حمل . [ ح َ ] (ع مص ) باردار شدن زن . (منتهی الارب ). حامله شدن . (اقرب الموارد). حامل و حامله ، نعت است از آن . (منتهی الارب ). || بار آوردن درخت . || بر ستور خود نشاندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی بر ستور خویش نشاندن . (المصادر). || (اِ...
-
حمل
لغتنامه دهخدا
حمل . [ ح َ م َ ] (ع اِ) بره . (منتهی الارب ). خروف . (اقرب الموارد). || بره ٔ چند ماهه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، حُملان . (اقرب الموارد). || بره ٔ سال دوم درآمده . (منتهی الارب ).- لسان الحمل ؛ نباتی است . (اقرب الموارد). || ابر بسیار آب...
-
حمل
لغتنامه دهخدا
حمل . [ ح ِ] (ع اِ) بار سر و پشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آنچه حمل میشود. ج ، اَحمال ، حمولة. || واحدِ حمول . هودج ها یا شتری که بر آن هودج ها قرار دارند و به این معنی گاه بفتح نیز آید. (اقرب الموارد). || (مص ) برداشتن باری را بسر و به پشت . ...
-
حمل
لغتنامه دهخدا
حمل . [ ح ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ حمال به معنی حمالة. (منتهی الارب ). رجوع به حمال و حمالة شود. || ج ِ حَمال به معنی دیه و تاوان . (از اقرب الموارد).
-
حمل
لغتنامه دهخدا
حمل . [ح َ م َ ] (اِخ ) لقب حضرت مسیح . (از اقرب الموارد).
-
حمل کردن
لغتنامه دهخدا
حمل کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بردن . کشیدن . بار کردن . برداشتن . || نسبت کردن . اسناد کردن . اسناد دادن . فرض کردن . احتمال دادن : و اگر نادانی این اشارت را که بازنموده شده است بر هزل حمل کند... (کلیله و دمنه ).آن به که چون منی نرسددر وصال دو...
-
حمل مواطاة
لغتنامه دهخدا
حمل مواطاة. [ ح َ ل ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چون دو معنی در ذهن درآید و یکی را وصف کنند، بدیگر معنی نه به آن طریق که حقیقت هر دو یکی باشد بل به آن طریق که گویند آنچه این معنی براو اطلاق کنند همان است که دیگر معنی بر او اطلاق کنند، آن دو معنی ...
-
حمل هوهو
لغتنامه دهخدا
حمل هوهو. [ ح َ ل ِ هَُ وَ هَُ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حمل مواطاة شود.
-
حمل دار
لغتنامه دهخدا
حمل دار. [ ح َ ] (نف مرکب ) ج ، حمل داران : حمل داران درآمدند بکارحمل بر حمل ساختند نثار. نظامی .|| در تداول ، حمل دار و حمله دار؛ رئیس کاروان خاصه کاروان حج که گروهی را به حج برد و به راهنمایی او حاجیان مناسک و اعمال حج و عمره انجام دهند.
-
حمل هو ذوهو
لغتنامه دهخدا
حمل هو ذوهو. [ ح َ ل ِ هَُ وَ هَُ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمل مواطات اقتضاء آن کند که موضوع و محمول را اتحاد بود بوجهی ، و مغایرت بوجهی و گاه باشد که گویند ضحک محمول است بر انسان . وبه این نه آن خواهند که آنچه او را انسان گویند هم او را ضحک گوی...
-
واژههای همآوا
-
همل
لغتنامه دهخدا
همل . [ هََ ] (ع مص ) بر سر خود به چرا گذاشته شدن شتران بی راعی . || روان گردیدن اشک چشم کسی . || پیوسته باریدن آسمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
همل
لغتنامه دهخدا
همل . [ هََ م َ] (ع اِ) پوست برکنده از درخت خرما. || آب روان که او را بازدارنده نباشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اشتری که روز و شب بی راعی به چرا گذاشته شود. (از اقرب الموارد). || ج ِ هامل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).