کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حَمَإٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حما
لغتنامه دهخدا
حما. [ ح َ ] (ع اِ) بر وزن قفا، خویشاوند شوی و زوجه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
حم
لغتنامه دهخدا
حم . [ ح َ ] (ع اِ) حما. حمو. خویشاوند شوی و زوجه چون پدر و برادر و غیره . (از منتهی الارب ). خسر. رجوع به حما و حمو شود.
-
حمو
لغتنامه دهخدا
حمو. [ ح َ ] (ع اِ) بر وزن ابو، خویشاوند شوی و زوجه چون پدر و برادر و غیره . حما. حم . (منتهی الارب ). پدر شوهر و خویشاوند شوهر و پدر زن و برادر زن و عم وی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به حما و حم شود.
-
احماء
لغتنامه دهخدا
احماء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَمو و حَما و حَم ، بمعنی پدرشوی . || خویشاوند شوی و زوجه . || یا خویشاوندان زوجه فقط. (منتهی الارب ). || اهل بیت مرد. مقابل اصهار. || ج ِ حمی . قرقها.
-
حمص
لغتنامه دهخدا
حمص . [ ح ِ ] (اِخ ) نام شهرکی است از ایالت حما که به انضمام نواحی تابعه اش قصیر و ایکی قپولی از 109 پارچه ده ترکیب یافته و قریب 50000تن جمعیت دارد. اراضی آن حاصلخیز و محصولاتش فراوان است و مراتع و جنگلهای بسیار دارد. (قاموس الاعلام ).
-
قاضی چلبی
لغتنامه دهخدا
قاضی چلبی . [ چ َ ل َ ] (اِخ ) ابراهیم آذری از مشاهیر عهد سلطان سلیم خان اول عثمانی است که دیری به قضاوت بعضی از بلاد آناطولی منصوب وسپس به قضاوت حما معین گردید. وی به سال 993 هَ . ق . در حما درگذشت . در تاریخ وفاتش به ترکی گفته اند:انتقال ایلده کده ...
-
قوصی
لغتنامه دهخدا
قوصی . [ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن وهیب . ملقب به زکی الدین . از مشاهیر ادباء و شعرای عرب بود و به وزارت سلطان مظفر صاحب حما نایل آمد. وی بسال 640 هَ . ق . در زندان به قتل رسید. (قاموس الاعلام ترکی و ریحانة الادب ج 3 ص 325).
-
ارند
لغتنامه دهخدا
ارند. [ اُ رُ ] (اِخ ) نهر انطاکیه و نهرالرستن معروف به عاصی ، در اوّل آن را میماس خوانند و چون از حماة گذرد آن راعاصی نامند و چون به انطاکیه رسد وی را ارند گویند و نامهای دیگر نیز دارد. ابوعلی گوید که همزه در ارند، نام نهر مزبور، باید فاء باشد و نون...
-
حماء
لغتنامه دهخدا
حماء. [ ح َم ْءْ ] (ع اِ)خویشاوند شوی و زوجه چون پدر و برادر و غیره و در آن سه لغت دیگر آمده : حما کقفا و حمومثل ابو و حم مثل اب . (منتهی الارب ). ج ، احماء. || (مص ) تیره شدن آب از آمیزش گل سیاه و تیره . || خشم گرفتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب )....
-
قاضی حموی
لغتنامه دهخدا
قاضی حموی . [ ح َ م َ ] (اِخ ) ابراهیم بن عبداﷲ، مکنی به ابن ابی الدم حموی و ملقب به شهاب الدین . از فقهاء و علمای شافعی اواسط قرن هفتم هجری است . وی قاضی شهر حما بوده و به همین جهت به قاضی حموی نیز معروف و از تألیفات او کتاب تاریخ مظفری است که مشتم...
-
خلق
لغتنامه دهخدا
خلق . [ خ َ ] (ع مص ) آفریدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ابداع کردن . احداث کردن . ایجاد کردن : قال کذلک قال ربک هو علی هین و قد خلقتک من قبل و لم تک شیئاً. (قرآن 9/19). ولقد خلقنا الانسان من صلصال من حَمَاً مسنون و الجان خلقن...
-
خدیجه
لغتنامه دهخدا
خدیجه . [ خ َ ج َ ] (اِخ ) بنت مأمون عباسی از فصحای شاعران بود. وقتی جاریه ای مغنیه مسماة به شاریة ابیات ذیل که از نتایج افکار مشارالیهاست در مجلس متوکل عباسی خواند:باﷲ قولوالی لمن ذا الرشاالمثقل الردف الهضیم الحشااظرف ما کان اذا ماصحاو املح الناس ا...
-
طرابلس شام
لغتنامه دهخدا
طرابلس شام . [ طَ ب ُ ل ُ س ِ ](اِخ ) مؤلف قاموس الاعلام گوید: نام قضائی است در ولایت بیروت و عبارت است از قسم جنوب غربی سنجاق ، از طرف شمال و شرق با قضای عکامحدود میباشد، و 91 قریه دارد و مشتمل است بر 5 ناحیه و اراضی عشیره ٔ عرب الجحیش و عده ٔ نفوس...
-
اشرف
لغتنامه دهخدا
اشرف . [ اَ رَ ] (اِخ ) موسی . پنجمین سلطان ایوبی دمشق بود که در سال 626 هَ . ق . / 1228 م . به سلطنت رسید و او را سلطان الجزیره میخواندند. (طبقات سلاطین اسلام ص 67). و صاحب قاموس الاعلام آرد: مظفرالدین موسی پسرملک عادل سیف الدین ابوبکربن ایوب برادر ...