کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حَرْفٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حرف
لغتنامه دهخدا
حرف . [ ح َ ] (اِخ ) رستاقی از نواحی انبار.
-
حرف
لغتنامه دهخدا
حرف . [ ح َ ] (ع اِ) حد. لب . کنار. کناره . لبه . کرانه . (منتهی الارب ). تیزی . (ترجمان عادل ) (منتهی الارب ). شفا. جانب . طرف . (منتهی الارب ): حرف جبل ؛ تیزی سر کوه . (منتهی الارب ). || کناره ٔ شمشیر. حد سیف . ج ، حِرَف . || ناقه ٔ استوار و باریک ...
-
حرف
لغتنامه دهخدا
حرف . [ ح َ ] (ع مص ) کسب نفقه برای عیال . || برگردانیدن اسب و جز آن را. || میل . (منتهی الارب ). چسبیدن . انحراف .
-
حرف
لغتنامه دهخدا
حرف . [ ح ِ ] (ع مص ) کسب کردن . (غیاث ).
-
حرف
لغتنامه دهخدا
حرف . [ ح ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ حِرْفة. پیشه ها. صناعتها : همچنین علم و هنرها و حِرَف چون ندید افزون از آنها در شرف .مولوی .
-
حرف
لغتنامه دهخدا
حرف . [ ح ُ ] (اِخ ) مرتفعه ٔ سیاه است که نصر گوید گمان می کنم در منازل بنی سلیم واقع باشد. (معجم البلدان ). و بعضی به این معنی با فتح حاء گفته اند.
-
حرف
لغتنامه دهخدا
حرف . [ ح ُ ] (ع اِمص ) بی بختی . (منتهی الارب ). حرمان . مقابل سعادت . (منتهی الارب ). || (مص ) کسب کردن . (دهار). کسب کردن از بهر عیال . (مهذب الاسماء).
-
حرف
لغتنامه دهخدا
حرف . [ ح ُ رُ / ح ُ / ح ِ ] (ع اِ) حب الرشاد. تخم سپندان . سپندان . (منتهی الارب ). ترتیزک . تره تندک . شب خیزک . شاهی . حرف ابیض . سفیداسفند. خردل سفید. خردل فارسی . خردل . سفندان تیز. تیز خردل . تخم ترتیزک . گنده . و بهندی ، هالون . (غیاث ). ثفاء....
-
حرف به حرف
لغتنامه دهخدا
حرف به حرف . [ ح َ ب ِ ح َ ] (ق مرکب ) طابق النعل بالنعل . حذو نعل بنعل . حرفاً بحرف .- حرف به حرف خواندن ؛ بدقت و بتمام خواندن : زن زنی بود کاردان و شگرف آن ورق بازخواند حرف به حرف .نظامی (هفت پیکر ص 211).
-
کوتاه حرف
لغتنامه دهخدا
کوتاه حرف . [ ح َ ] (ص مرکب ) کوتاه زبان . (فرهنگ فارسی معین ) : چه بیجاست در قصه ٔ اهل رازز کوتاه حرفان زبان دراز.ظهوری (از آنندراج ).
-
کوته حرف
لغتنامه دهخدا
کوته حرف .[ ت َه ْ ح َ ] (ص مرکب ) کوتاه حرف . کوتاه زبان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوتاه حرف و کوتاه زبان شود.
-
پیش حرف
لغتنامه دهخدا
پیش حرف . [ ح َ ] (ص مرکب ) آنکه سخنش مقدم و غالب باشد. کسی که سخنش غالب باشد : شبلی آن پیش حرف صاحب حال وآن مربعنشین صدر کمال .طالب آملی (از آنندراج ).
-
رستاق حرف
لغتنامه دهخدا
رستاق حرف . [ رُ ق ِ ح َ ] (اِخ ) نام روستایی است در انبار.(یادداشت مؤلف ). رجوع به ماده ٔ حرف و انبار شود.
-
پوشیده حرف
لغتنامه دهخدا
پوشیده حرف . [ دَ / دِ ح َ ] (ص مرکب ) مرموز (؟) : از آن کیمیاهای پوشیده حرف برانگیختم گنجدانی شگرف .نظامی .
-
بی حرف
لغتنامه دهخدا
بی حرف . [ ح َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی سخن و بدون تکلم . || بدون رد کردن . || بدون شک . || فوراً و فی الفور. (ناظم الاطباء).- بی حرف پیش ؛ (در تداول عامه ) تعویذگونه ای است که پیش از عمل و اقدام یا کاری که کنند یا واقع شود گویند چه معتقدند کاری را ک...