کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حَتْماً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حتماً
لغتنامه دهخدا
حتماً. [ ح َ مَن ْ ] (ع ق ) وجوباً. بناگزیر. حکماً.
-
واژههای همآوا
-
حتماً
لغتنامه دهخدا
حتماً. [ ح َ مَن ْ ] (ع ق ) وجوباً. بناگزیر. حکماً.
-
جستوجو در متن
-
وجوباً
لغتنامه دهخدا
وجوباً. [ وُ بَن ْ ] (ع ق ) به طور وجوب . حتماً. مسلماً. لزوماً. به عنوان وجوب و لزوم .
-
مسلماً
لغتنامه دهخدا
مسلماً. [ م ُ س َل ْ ل َ مَن ْ ] (ع ق ) محققاً.یقیناً. حتماً. (ناظم الاطباء). قطعاً. بطور مسلم .
-
منجزاً
لغتنامه دهخدا
منجزاً. [ م ُ ن َج ْ ج َ زَن ْ] (ع ق ) قطعاً. حتماً. مسلماً. بلاتردید. بدون شک .
-
جزماً
لغتنامه دهخدا
جزماً. [ ج َ مَن ْ ] (ع ق ) حتماً و قطعاً و بطور ثبات و استوار. (ناظم الاطباء). قطعاً. البتة. (یادداشت مؤلف ). بیقین . بطور قطع. بی تردید.
-
الا و بلا
لغتنامه دهخدا
الا و بلا. [ اِل ْ لا وُ بِل ْ لا] (ق مرکب ) در تداول عامه بلاتخلف . حتماً. مسلماً: الا و بلا باید این کار بشود. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
الا و للا
لغتنامه دهخدا
الا و للا. [ اِل ْ لا وُ لِل ْ لا ] (ق مرکب ) در تداول عوام ، حتماً. لابد. بی چون و چرا: الا و للا همین را میخواهم که میخواهم . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
یقیناً
لغتنامه دهخدا
یقیناً. [ ی َ نَن ْ ] (ع ق ) بدون شک و بی گمان و محقق و به طور تحقیق و به راستی و به درستی و البته و بی شبهه . (ناظم الاطباء). قطعاً و حتماً و بی شبهه و بی گمان و به طور قطع و یقین . (یادداشت مؤلف ).
-
بیقین
لغتنامه دهخدا
بیقین . [ ب ِ ی َ قی ] (ق مرکب ) بی گمان و بدون شک و حتماً و یقیناً. (ناظم الاطباء): استیقان ؛ بیقین دانستن . ایقان ؛ بیقین دانستن چنانکه هیچ گمانی نماند. (ترجمان القرآن ). رجوع به یقین شود.
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عطیة. وی گفت : عمربن عبدالعزیز در وقت وفات ، پسرش عبدالملک را چنین گفت : «الحمدﷲ الذی جعل الموت حتماً واجباً علی خلقه ثم سوی فیه بینهم ...». (از سیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 270).
-
اکح
لغتنامه دهخدا
اکح . [ اِک ِ ] (اِ) خلاب باشد یعنی لای سیاه . (لغت فرس اسدی نسخه کتابخانه ٔ مدرسه ٔ سپهسالار). اما این ضبط حتماً غلط است و آکج اصل آن است به معنی قلاب یعنی آهن سرکج . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به اکحج و اکج و آکج شود.
-
خواهی نخواهی
لغتنامه دهخدا
خواهی نخواهی . [ خوا / خا ن َ خوا / خا ] (ق مرکب ) طوعاً و کرهاً. برخلاف میل و رضا. (ناظم الاطباء). || البته . حکماًو حتماً. یقیناً. (یادداشت بخط مؤلف ). || (ص مرکب ) راضی و ناراضی . کام و ناکام : ز کف می داد اگرتارش عنان کم نگاهی رانمی شد کس حریف غ...