کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حَبَّک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حبک
لغتنامه دهخدا
حبک . [ ح َ ] (ع مص ) تیز دادن . گوزیدن . || حبک در بیع؛ رد کردن آن . || حبک ثوب ؛ نیکو بافتن جامه را. نیک بافتن . (تاج المصادر بیهقی ). || بستن . || استوار و نیکو کردن هر چیزی . استوار کردن . (مهذب الاسماء) (تاج المصادر بیهقی ). || گردن زدن . || بری...
-
حبک
لغتنامه دهخدا
حبک . [ ح َ ب َ ] (ع اِ) بیخ انگور. (آنندراج ).
-
حبک
لغتنامه دهخدا
حبک . [ ح ِ ب َک ک ] (ع ص ) ناکس و فرومایه .
-
حبک
لغتنامه دهخدا
حبک . [ ح ُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ حَبیکَه و حِباک . راهها به کوه . راهها به آسمان . راههای آسمان . (ترجمان جرجانی ) (مهذب الاسماء). راههای ستارگان . || راهها به جامه . || موی مجعد. (غیاث اللغة) (آنندراج ). شکن آب . (آنندراج ). || شکن زره . || ریگ توده . (...
-
حبک
لغتنامه دهخدا
حبک . [ ح ُ ب ُک ک ] (ع ص ) سخت .
-
واژههای همآوا
-
هبک
لغتنامه دهخدا
هبک . [ هََب َ / هََ ] (اِ) کف دست .(لغت فرس اسدی ) (برهان ) (فرهنگ نظام ) (سروری ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : بر هبک نهاده جام باده و آنگاه ز هبک نوش کردش .رودکی (از لغت فرس ).
-
حبک
لغتنامه دهخدا
حبک . [ ح َ ] (ع مص ) تیز دادن . گوزیدن . || حبک در بیع؛ رد کردن آن . || حبک ثوب ؛ نیکو بافتن جامه را. نیک بافتن . (تاج المصادر بیهقی ). || بستن . || استوار و نیکو کردن هر چیزی . استوار کردن . (مهذب الاسماء) (تاج المصادر بیهقی ). || گردن زدن . || بری...
-
حبک
لغتنامه دهخدا
حبک . [ ح َ ب َ ] (ع اِ) بیخ انگور. (آنندراج ).
-
حبک
لغتنامه دهخدا
حبک . [ ح ِ ب َک ک ] (ع ص ) ناکس و فرومایه .
-
حبک
لغتنامه دهخدا
حبک . [ ح ُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ حَبیکَه و حِباک . راهها به کوه . راهها به آسمان . راههای آسمان . (ترجمان جرجانی ) (مهذب الاسماء). راههای ستارگان . || راهها به جامه . || موی مجعد. (غیاث اللغة) (آنندراج ). شکن آب . (آنندراج ). || شکن زره . || ریگ توده . (...
-
حبک
لغتنامه دهخدا
حبک . [ ح ُ ب ُک ک ] (ع ص ) سخت .
-
جستوجو در متن
-
حباک
لغتنامه دهخدا
حباک . [ ح ِ ] (ع اِ) رسن کمربند. ج ، حبک . || تسمه که بدان سر کوهه را به میخهای پالان بندند. (منتهی الارب ). || حباک الحمام ؛ سیاهی بالای بازوی کبوتر. ج ، حبکة، حُبَک ، حُبُک . || سر ریگ توده (؟). راه در ریگ توده . || شکن آب . || شکن زره . || موی جع...
-
حبیکة
لغتنامه دهخدا
حبیکة. [ ح َ ک َ ] (ع اِ) راه ستاره ها. مسیر ستارگان . کهکشان . راه آسمان . ج ، حُبُک . (منتهی الارب ). حبائک . (مهذب الاسماء). || شکن آب . || شکن زره و موی وریگ . || راه در ریگ توده . (منتهی الارب ).