کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حَاکِمِينَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حاکمین
لغتنامه دهخدا
حاکمین . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حاکم در حالت نصبی و جرّی . حاکمون .- احکم الحاکمین ؛ یکی از نامهای صفات خدای تعالی . استوارترین داوران . داورتر داوران . رجوع به احکم الحاکمین شود.
-
جستوجو در متن
-
حاکمون
لغتنامه دهخدا
حاکمون . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حاکم در حالت رفعی . حاکمین .
-
حکام
لغتنامه دهخدا
حکام . [ ح ُک ْ کا ] (ع اِ) ج ِ حاکم . حاکمان . حاکمین . فرمانفرمایان . فرمانروایان . داوران .
-
حاکم
لغتنامه دهخدا
حاکم . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حکم . داور. قاضی . دیّان . لزام . فتاح . (تفسیر ابوالفتوح رازی ). فیصل . راعی . (منتهی الارب ). لزم . حکم . (اصطلاح فقه ) آنکه اهلیت فتوی و قضاوت بین اشخاص دارد : وی چون حاکم است که در کارها رجوع به او کنند. (تا...