کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حيلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حیلة
لغتنامه دهخدا
حیلة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) بزان بسیار. || گله ٔ گوسفند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حذافت و جودت نظر و قدرت بر تصرف . (منتهی الارب ). اسم است احتیال را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). حیل . حول . (منتهی الارب ). || سنگها که از اطراف و جوانب کوه ب...
-
حیلة
لغتنامه دهخدا
حیلة. [ ل َ ] (ع اِ) حیله . حذاقت و جودت نظر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قدرت بر تصرف . (منتهی الارب ). نظر و قدرت بر تصرف و توانائی . (ناظم الاطباء). ج ، حِوَل ، حِیَل ، حیلات . (منتهی الارب ). || چاره : چون غدر کرد حیله نماندم جز آن کزوفر...
-
روباه حیله
لغتنامه دهخدا
روباه حیله . [ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه در حیله گری و مکاری و نیرنگ بازی چون روباه باشد : یوزجست و رنگ خیز و گرگ پوی و غرم تک ببرجه ، آهودو و روباه حیله گوردن .منوچهری .
-
بی حیله
لغتنامه دهخدا
بی حیله . [ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه حیله و مکر نداشته باشد.- بی حیله پیله ؛ از اتباع است .رجوع به حیلة شود.
-
جستوجو در متن
-
حیلات
لغتنامه دهخدا
حیلات .(ع اِ) ج ِ حیله . (منتهی الارب ). رجوع به حیله شود.
-
چاره کوش
لغتنامه دهخدا
چاره کوش . [ رَ / رِ ] (نف مرکب ) حیله گر. حیلت کوش . آنکه در مکر و حیله کوشد : خود را بجهد حیله گر و چاره کوش کرد.سوزنی .
-
محیلی
لغتنامه دهخدا
محیلی . [ م ُ ] (حامص ) حیله بازی . حیله گری . مکاری . (ناظم الاطباء). گربزی .
-
چاروه
لغتنامه دهخدا
چاروه . [ وَ / وِ ] (اِ) حیله . دستان . || بمعنی جدایی نیز آمده است .
-
تثاون
لغتنامه دهخدا
تثاون . [ ت َ وُ ] (ع مص ) حیله کردن و فریب نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حیله وخدعه . (قطر المحیط) . تثاؤن . رجوع به تتاون شود.
-
فریب ساز
لغتنامه دهخدا
فریب ساز. [ ف ِ / ف َ ] (نف مرکب ) مکار. غدار. حیله باز. (از ناظم الاطباء). حیله گر. مکار. دغل باز. (از آنندراج ).
-
اختل
لغتنامه دهخدا
اختل . [ اَ ت َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خَتْل . حیله گرتر. فریبکارتر.- امثال :اختل من ذئب ؛ حیله گرتر از گرگ .
-
اهتیام
لغتنامه دهخدا
اهتیام . [ اِ ] (ع مص ) فریب دادن و حیله کردن بانفس خود. (منتهی الارب ). فریب دادن . حیله کردن . (از ناظم الاطباء). احتیال . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
خائم
لغتنامه دهخدا
خائم . [ ءِ ] (ع ص ) (از: خ َی َم َ) حیله گر. (منتهی الارب ). حیله باز و غدار. (ناظم الاطباء). || ترسان و جبان . (ناظم الاطباء).
-
رنگ آمیزی
لغتنامه دهخدا
رنگ آمیزی . [ رَ ] (حامص مرکب ) آمیختن چندین رنگ مختلف چنانکه نقاشان کنند. آمیزش رنگهای گوناگون بهم . رجوع به رنگ آمیز شود. || حیله . مکر. نیرنگ . حیله بازی . نیرنگ سازی . مکاری . حیله گری . رجوع به رنگ آمیز و رنگ آمیختن شود.