کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حيرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حیره
لغتنامه دهخدا
حیره . [ رَ ] (اِ) در نصاب الصبیان ابونصر فراهی این بیت آمده است :ریه شش قفا حیره [ یا هیره ] و وجه روی فخذ ران عقب پاشنه رجل پای .مرحوم ادیب پیشاوری میفرمودند که درنواحی ما حیزه ، به معنی پشت و قفاست و معنی بدکاره یا مأبون یا پشت که بکلمه ٔ حیز داد...
-
حیره
لغتنامه دهخدا
حیره . [ رَ ] (اِخ ) دهی است به فارس . (از منتهی الارب ). شهرکی است بناحیت پارس از حدود گور بسیار نعمت و آبادان و با آبهای روان . (حدود العالم ).
-
حیره
لغتنامه دهخدا
حیره . [ رَ ] (اِخ ) شهری است نزدیک کوفه . حیری و حاری (بر غیر قیاس ) منسوب است به آن . (منتهی الارب ). بلده ای بناحیه ٔ کوفه و نهرسدیر بدانجا بوده است . شهرکی است بعراق بر کران بادیه و هوای وی بهتر است از آن کوفه . (حدود العالم ).
-
حیرة
لغتنامه دهخدا
حیرة. [ ح َ رَ ] (ع اِ) سبز گیاه ناک . (منتهی الارب ). اصبحت الارض حیرة، یعنی سبز و گیاه ناک شد. (منتهی الارب ). || (مص )بسوی چیزی دیده سرگشته شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سرگشته شدن . (ترجمان عادل ). || ندانستن راه راست و صواب را. (منتهی الا...
-
حیرة
لغتنامه دهخدا
حیرة. [ رَ ] (اِخ ) (ملوک ...) همان مناذره اند که بملوک لخمی و بنولخم نیز معروفند. رجوع به طبقات سلاطین اسلام شود.
-
حیرة
لغتنامه دهخدا
حیرة. [ رَ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) روزی است تاریخی تغلب را بر لخم و عمروبن هند. رجوع به مجمع الامثال میدانی شود.
-
حیرة
لغتنامه دهخدا
حیرة. [ رَ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) روزی تاریخی است خالدرا بر بنی نفیله . رجوع به مجمع الامثال میدانی شود.
-
حیرة
لغتنامه دهخدا
حیرة. [ رَ ] (ع اِ) حویر. حویرة.جواب . (اقرب الموارد). رجوع به حویر و حویرة شود.
-
خورنق حیره
لغتنامه دهخدا
خورنق حیره . [ خ َ وَ ن َ ق ِ رَ ] (اِخ ) قصر خورنق که در حیره ساخته شد. خورنق بهرام گور. رجوع به کلمه ٔ خورنق در این لغت نامه و ایران در زمان ساسانیان کریستنسن ترجمه ٔ فارسی ص 325 شود.
-
جستوجو در متن
-
حیری
لغتنامه دهخدا
حیری . [ ] (ص نسبی ) منسوب به حیره . (الانساب ). رجوع به حیره شود.
-
حیرتان
لغتنامه دهخدا
حیرتان . [ رَ ] (اِخ ) تثنیه ٔ حیرة. حیرة و کوفه . (منتهی الارب ). تثنیه ٔ حیره و کوفه ، با تغلیب . زیرا پایتخت ملوک عرب بوده است . (اقرب الموارد).
-
سدیر
لغتنامه دهخدا
سدیر. [ س َ ] (اِخ ) نهری است در حیره . (دهار). نهری است بناحیه ٔ حیره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (معجم البلدان ).
-
کافر
لغتنامه دهخدا
کافر. [ ف ِ ] (اِخ ) نام نهر حیره است . (معجم البلدان ).
-
بین
لغتنامه دهخدا
بین . (اِخ ) موضعی است نزدیک حیرة. (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).