کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حوری
لغتنامه دهخدا
حوری . (ص ، اِ) در تداول فارسیان ،حوراء که مفرد حور است آید. حوریه : یکی چون چتر زنگاری دوم چون سبز عماری سوم چون قامت حوری چهارم نامه ٔ مانی . منوچهری .رضوان مگرسراچه ٔ فردوس برگشادکین حوریان بساحت دنیی ̍ خزیده اند. سعدی .- حوری سرشت ؛ آنکه طبیعت ح...
-
حوری
لغتنامه دهخدا
حوری . [ ح َ وَ ری ی ] (ع ص ) کبش حوری ؛ قچقار سرخ پوست . (منتهی الارب ). منسوب است به حَوَر؛ پوست . (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
علی حوری
لغتنامه دهخدا
علی حوری . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن حسین جوری (یاحوری )، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی جوری شود.
-
علی حوری
لغتنامه دهخدا
علی حوری . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن منصور حوری ، مکنّی به ابوالحسن . وی ادیب و شاعر و نویسنده بود و در ربیعالاول سال 497 هَ . ق . درگذشت . (از معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 5 ص 410).
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی بن منصور حوری ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی حوری شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسین جوری (یا حوری )، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی جوری شود.
-
نوکفته
لغتنامه دهخدا
نوکفته . [ ن َ / نُو ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نوشکفته : گل سرخ نوکفته بر بار گوئی برون کرده حوری سر از سبز چادر.ناصرخسرو.
-
علی جوری
لغتنامه دهخدا
علی جوری . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسین جوری (یا حوری )، مکنّی به ابوالحسن . او راست : المرشد، در ده مجلد که در آن مختصر مزنی و ابن الرفعة را جمع کرده است . (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1654).
-
ابی هیل
لغتنامه دهخدا
ابی هیل . [ اَ ] (اِخ ) (پدر قوّت ) نام پنج تن به تورات : اوّل پدر سورَئیل رئیس قبیله ٔ مرادی . دوم زوجه ٔ ابی شور. سوم پسر حوری از اولاد کاد. چهارم زوجه ٔ رحبعام . پنجم پدر استر.
-
یجوز و لایجوز
لغتنامه دهخدا
یجوز و لایجوز. [ ی َ زُ ی َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رواست و روا نیست . روا و ناروا. || کنایه از مسائل شرعی است : یجوز و لایجوزستش همه فقه ازجهان لیکن سرا یکسر ز مال وقف گشته ستش چو جوزائی . ناصرخسرو.که همی دانم یجوز و لایجوزخود ندانی این که حوری یا...
-
اژری
لغتنامه دهخدا
اژری . [ اِ ژِ ] (اِخ ) اژریا. دختری حوری نژاد که دیانا او را به چشمه ای تبدیل کرد و در جنگل آریسی از جنگلهای لاسیوم جاری ساخت . زنان روم قدیم او را ستایش می کردند و چون آبستن می شدند، او را قربانیها میدادند تا هنگام وضع حمل رنج بسیار نبرند. هنوز هم ...
-
حریفی جستن
لغتنامه دهخدا
حریفی جستن . [ ح َ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) کسی را به حریفی خود وادار کردن . تشویق به هم خوابگی : حوری از کوفه به کوری زعرب دم همی داد و حریفی می جست گفتم ای کور دم حور مخورکو حریف تو ببوی زر تست .خاقانی .
-
خونان
لغتنامه دهخدا
خونان . (اِخ ) دهی است جزء دهستان زهرا بخش بوئین شهرستان قزوین . واقع در سه هزارگزی شمال خاوری بوئین . با آب و هوای معتدل و 939 تن سکنه و آبادیهای حوری آباد و امجدآباد و عباس آباد و خان آباد و تکیه و بابا روغن و حمیدآباد و بهرام و عبدل آباد و محمودآب...