کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حورا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حورا
لغتنامه دهخدا
حورا. [ ح َ ] (از ع ص ، اِ) مخفف حوراء. مفرد حور : عالم بهشت گشته عنبرسرشت گشته کاشانه زشت گشته صحرا چو روی حورا. کسایی .سوگند خورم کز تو برد حورا خوبی خوبیت عیان است چرا باید سوگند. عماره .چشم حورا چون شودشوریده رضوان بهشت خاک پایش توتیای دیده ٔ حور...
-
واژههای همآوا
-
هورا
لغتنامه دهخدا
هورا. (اِ صوت ) فریاد و بانگ حاکی از طرفداری و تشویق کسی و معمولاً با فعل کشیدن به کار رود.
-
هورع
لغتنامه دهخدا
هورع . [ هََ رَ ] (ع ص ) مرد بددل سست بی خیر. || گول . || باد شتاب و تند بسیارغبار. || زن شتاب چست سبک . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
توتیای دیده
لغتنامه دهخدا
توتیای دیده . [ ی ِ دی دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توتیای چشم . (ناظم الاطباء) : چشم حورا چون شود شوریده ، رضوان بهشت خاک پایش توتیای دیده ٔ حورا کند. منوچهری .رجوع به توتیای چشم و توتیا و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
ستار
لغتنامه دهخدا
ستار. [ س ِ ] (اِخ ) کوهی است سیاه بین ضیقه و حورا که بین آن و بین ینبع سه روز فاصله است . (از معجم البلدان ).
-
عینا
لغتنامه دهخدا
عینا. [ ع َ ] (ع ص ) تلفظی است از «عیناء». زنی فراخ چشم . (دهار) : و حورا و عینای فرادیس اعلی را از خطر تلبیس ایشان مطلقه ٔ ثلاث گردانیده . (سندبادنامه ص 94). رجوع به عیناء شود. || (اِ) عینان ، که در حال اضافه نون آن حذف شده باشد. دو چشم .- عیناالعود...
-
کفچک
لغتنامه دهخدا
کفچک . [ ک َ چ َ ] (اِ) دامن زین اسب . (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). دامن زین . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) : از پی کفچک زین فَرَست صاحب خلدگر بخواهی دهد از چادر حورا اطلس . سراج سگزی (از فرهنگ نظام ).|| چمچه . (ناظم الاطب...
-
رضوان کده
لغتنامه دهخدا
رضوان کده . [ رِض ْ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) کنایه از بهشت عنبرسرشت . (برهان ) (آنندراج ) (از مجموعه ٔ مترادفات ص 65) : رضوان کده خمخانه ها حوض جنان پیمانه هاکف بر قدح دردانه ها از عقد حورا ریخته . خاقانی .|| جایی بهشت مانند. (فرهنگ فارسی معین ). || ...
-
نازدیده
لغتنامه دهخدا
نازدیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نازپرورده . نازنین . به ناز و نرمی و لطف پرورش یافته : بدو گفت کای نازدیده جوان مبر دست سوی بدی تا توان . فردوسی .به تنها همی رفت و کس را نبردتن نازدیده به یزدان سپرد. فردوسی .گفتم که چگونه رستی از رضوان ای بچه ٔ نا...
-
بهشت وار
لغتنامه دهخدا
بهشت وار. [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) بهشت گونه . بهشت آسا : بستان بهشت وار شد و لاله رخشان بسان عارض حورا شد. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 129).اردیبهشت ماه بسر بر بیک صبوح کاردیبهشت کرد جهان را بهشت وار.سوزنی .
-
صم و بکم
لغتنامه دهخدا
صم و بکم . [ ص ُم ْ مُن ْ وَ ب ُ ] (ع ترکیب عطفی ، ص مرکب ) کران و گنگان . این هر دو لفظ جمع اصم و ابکم است و استعمال جمع بجای مفرد برای مبالغه باشد در کثرت یا آنکه فارسیان بعض جاها صیغه ٔ جمع در مقام مفرد استعمال کنند، چنانکه حور که جمع حورا باشد. (...
-
غالیه زلفین
لغتنامه دهخدا
غالیه زلفین . [ ی َ / ی ِ زُ ] (ص مرکب ) کسی که زلف مجعد اوبرنگ غالیه باشد. آنکه موی مجعد وی سیاه باشد. رجوع به غالیه زلف ، غالیه جعد و غالیه موی شود : ای غالیه زلفین ماه پیکرعیار و سیه چشم و نغز دلبر. خسروی .نوک کلک شاه راحورا به گیسو بستردغالیه زلف...
-
زاویة
لغتنامه دهخدا
زاویة. [ ی َ ] (اِخ ) مقاطعه ای است در شمال لبنان و شرق طرابلس و کوهی بنام تربل در آنجا واقع است .این ناحیه اکنون جزء ایالت بترون و مشتمل است بر 29قریه و مزرعه . اهالی آنجا از موارنه ، رومیها و ارتودکس ها و اندکی مسلمان تشکیل یافته . از قریه های مهم ...