کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حوامل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حوامل
لغتنامه دهخدا
حوامل . [ ح َ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حاملة. زنان حامله . (غیاث ) (آنندراج ). || ج ِ حامل . (ناظم الاطباء). || پاها. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پی قدم و پی ذراع . (منتهی الارب ). عصب قدم و عصب ذراع . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
هوامل
لغتنامه دهخدا
هوامل . [ هََ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هامل . (منتهی الارب ). رجوع به هامل شود.
-
جستوجو در متن
-
جزوف
لغتنامه دهخدا
جزوف . [ ج َ ] (ع ص ) آنکه حملش از حد ولادت درگذشته باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از حوامل آنکه حملش از ولادت درگذشته باشد. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
ایزاغ
لغتنامه دهخدا
ایزاغ . (ع مص ) (از «وزغ ») پاره پاره کمیز انداختن ناقه و آن حوامل را باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اخراج البول دفعةً دفعةً. (تاج المصادر بیهقی ).
-
یاتوغان
لغتنامه دهخدا
یاتوغان . (اِ) از مطلقات آلات ذوات الاوتار و آن سازی بود بر هیئت تخته ای مطول و بر آن هفده وتر بندند و آن را ساعد نباشد و ملاوی اعنی کوشکها نیز نباشد. اصطخاب آنها بر خرکهاکنند به هر وتری حاملی سازند وآن وتر را بر ظهر آن حامل نهند و به حرکت آن حوامل ا...
-
غذوی
لغتنامه دهخدا
غذوی . [ غ َ ذَ وی ی ] (ع اِ) غدوی (به دال ) است در همه ٔ معانی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). هر آنچه در شکم حوامل باشد یااینکه به گوسفند اختصاص دارد. ابن اعرابی گوید: غذوی ، بهم و هر حیوانی است که تغذیه می شود. و نیز گوید: مردی اعرابی از بلهجیم ب...
-
نغر
لغتنامه دهخدا
نغر. [ ن ُ غ َ ] (ع اِ) مرغی است ماننده به بنجشک که نوکی سرخ دارد، و مردم مدینه آن را بلبل نامند. (یادداشت مؤلف از بحر الجواهر). اسم جنس عصفوراست و نزد بعضی مخصوص گنجشکی است سیاه لون و بسیار کوچک و دنباله ٔ او بسیار کوتاه و دایم الحرکة و کثیرالصوت ....
-
حامل
لغتنامه دهخدا
حامل . [ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حمل . برَنده . حَمْل کننده . بردارنده ٔ چیزی برخود. نگاه دارنده . باربردار. ج ، حَمَلة : حاملی محمول گرداند تراقابلی مقبول گرداند ترا. مولوی .- حامل اسفار ؛ مقتبس از آیه ٔ شریفه ٔ مثل الذین حملوا التوریة ثم لم یحملو...
-
انار
لغتنامه دهخدا
انار. [ اَ ] (اِ) درختچه ایست از تیره ٔ موردیها که گاهی آنرا تیره ای مستقل محسوب دارند و بنام انارها نامند، پوست آن خاکستری و برگهایش بیضوی و گلهایش بالنسبه بزرگ و قرمزرنگ است . (فرهنگ فارسی معین ). میوه ٔ آن درشت و دارای پوست سرخ و کلفت است . دانه ه...