کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حواص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حواص
لغتنامه دهخدا
حواص . [ ح ِ ] (ع اِ) چوب که بدان دوزند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
حواص-ل
لغتنامه دهخدا
حواص-ل . [ ح َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ حوصله . (ناظم الاطباء) (زمخشری ). و آن مرغی است بسیارخوار بزرگ حوصله و این جمع را فارسی زبانان بجای مفرد بکار برند،همان مرغ . مرغی است سپید که اکثر بر کناره ٔ آبها نشیند و چون حوصله ٔ نهایت کلان دارد، بر واحد اطلاق آن ...
-
واژههای همآوا
-
هواس
لغتنامه دهخدا
هواس . [ هََ ] (ع اِمص ) خواهانی گشن . (منتهی الارب ).
-
هواس
لغتنامه دهخدا
هواس . [ هََوْ وا ] (ع ص ) گشن تیزشهوت . (منتهی الارب ). || شیر نیک درنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حواس
لغتنامه دهخدا
حواس . [ ح َ ] (از ع ، اِ) حَواس ّ. ج ِ حاسة : محسوس نیستند و نگنجند در حواس نایند در نظر که نه مظلم نه انورند. ناصرخسرو.روزی دهان پنج حواس و چهار طبعخوالیگران نه فلک و هفت اخترند. ناصرخسرو.بشناس که توفیق تو این پنج حواس است هرپنج عطا ز ایزد مر پیر و...
-
حواس
لغتنامه دهخدا
حواس . [ ح َ واس س ] (ع اِ) ج ِحاسة. مشاعر. سترسا. (از ناظم الاطباء). جمع حاسة که بتشدید سین مهمله است و آن قوتی است که حس میکند و اقسام آن ده اند: پنج ظاهری و پنج باطنی ، آنکه ظاهری اند اول آنها قوت باصره که از آن ادراک الوان و اشکال کرده میشود. دوم...
-
حواس
لغتنامه دهخدا
حواس . [ ح َوْ وا ] (ع ص ) جوینده بشب . گویند: انه لحواس عواس . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کسی که در جنگ فریاد کند و اشخاص را بانگ دهد که ای فلان ، ای فلان . (از اقرب الموارد).