کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حواء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حواء
لغتنامه دهخدا
حواء. [ ح َ ] (ع اِ) حواءة. آواز. (منتهی الارب ).آواز و صدا. (ناظم الاطباء). صوت . (اقرب الموارد).
-
حواء
لغتنامه دهخدا
حواء. [ ح َ و و ] (اِخ ) مادر آدمیان . (منتهی الارب ). و بفارسی بلده گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به حوا شود.
-
حواء
لغتنامه دهخدا
حواء. [ ح َو وا ] (اِخ ) نام صورتی از صور فلکیة از ناحیه ٔ شمالی و آنرا بر صورت مردی مارافسای توهم کرده اند. ماری به دست گرفته و آن بیست وچهار کوکب است و خارج از صورت پنج کوکب است . و صورت مار این مارافسای را حیه نامند. (از جهان دانش ). نام صورت هشتم...
-
حواء
لغتنامه دهخدا
حواء. [ ح َوْ وا ] (ع ص ) سیاه . (منتهی الارب ). ج ، حُوّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گیاه مایل بسیاهی از بسیاری سبزی . (منتهی الارب ). || مؤنث احوی : شفة حوا؛ لب سرخ مایل بسیاهی . || رجل حواء؛ مرد مارگیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مار ا...
-
حواء
لغتنامه دهخدا
حواء. [ ح ِ ] (ع اِ) خانه های مردم بر یکجا از خرگاه و جز آن . ج ، احویة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حواء
لغتنامه دهخدا
حواء. [ ح ُوْ وا ] (ع اِ) سبزی و گیاهی است که بزمین میچسبد برنگ گرگ . یکی آن حوائة است . (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
هواء
لغتنامه دهخدا
هواء. [ هََ ] (ع اِ) میان آسمان و زمین . ج ، اهویة. || (ص ) خالی هرچه باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بددل . (منتهی الارب ). ترسو. که دلش از جرأت تهی است . (اقرب الموارد). || (اِمص ) میل و رغبت و طرفداری : چون منتصر بدان حدود رسید به هواء...
-
هواع
لغتنامه دهخدا
هواع . [ هَُ ] (ع مص ) قی کردن . || (اِ) قی . || ماه ذیقعده .ج ، هواعات ، اَهوعة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
حو
لغتنامه دهخدا
حو. [ ح ُوو ] (ع اِ) ج ِ حَوّاء. (منتهی الارب ). رجوع به حواء شود. || ج ِ احوی . (ناظم الاطباء).
-
میشانه
لغتنامه دهخدا
میشانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام نخستین زن . (ناظم الاطباء). حواء، نزد مجوس .(مفاتیح ). مراد از حوا علیها سلام است . (آنندراج ). ورجوع به میشه و میشی و مشیه و مشیانه و حواء شود.
-
حواءة
لغتنامه دهخدا
حواءة. [ ح ُوْ وا ءَ ] (ع اِ) یکی حواء و آن گیاهی است که بزمین می چسبد. (اقرب الموارد). گیاهی است چسبنده بزمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به حواء شود.- رجل حواءة ؛ مرد چسبنده به خانه ٔ خود که از خانه بیرون نیاید و این تشبیه است به گیاه حوا...
-
ام البشر
لغتنامه دهخدا
ام البشر. [ اُم ْ مُل ْ ب َ ش َ ] (اِخ ) حواء. مادر آدمیان .
-
احویة
لغتنامه دهخدا
احویة. [ اَ وی َ ] (ع اِ) ج ِ ج حِواء. خانه های مردم بر یکجا از خرگاه و جز آن . (منتهی الارب ).