کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حنوط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حنوط
لغتنامه دهخدا
حنوط. [ ح َ ] (ع اِ) بوی مردگان . (مهذب الاسماء). ج ، حنط. (مهذب الاسماء). بوی خوش برای مردگان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). عطر مردگان . بوی خوش و هر ادویه ای که از فساد جلوگیری کند، از قبیل : ذریره و مشک و عنبر و کافور و جز آن از ...
-
حنوط
لغتنامه دهخدا
حنوط. [ ح ُ ] (ع مص ) خداوند وقت درو شدن گشتن . (منتهی الارب ). وقت درو شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). هنگام درو شدن . (محیط المحیط). || سپید گردیدن گیاه رمث و پخته شدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (محیط المحیط). || حَنوط پاشی...
-
واژههای مشابه
-
حنوط کردن
لغتنامه دهخدا
حنوط کردن . [ ح ُ ک َ دَ ] (مص مرکب )بوی خوش از قبیل کافور پس از شستن بر مرده پاشیدن ، و این از مراسم دینی غسل میت است . مرحوم آیت اﷲ فیض در رساله ٔ ذخیره آرد: بعد از غسل واجب است میت را حنوط کنند، یعنی به پیشانی و کف دستها و سر زانوها و سردو انگشت ب...
-
واژههای همآوا
-
حنوة
لغتنامه دهخدا
حنوة. [ ح َ وَ ] (ع اِ) گیاهی است خوشبوی که در زمین نرم روید. (اقرب الموارد). و اذریون دشتی و ریحان و اسپی است . (منتهی الارب ) .
-
جستوجو در متن
-
حنط
لغتنامه دهخدا
حنط. [ ح ُ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ حَنوط. (مهذب الاسماء). رجوع به حنوط شود.
-
متحنط
لغتنامه دهخدا
متحنط. [ م ُ ت َ ح َن ْ ن ِ ] (ع ص ) مرده ای که خوشبوی شده باشد به حنوط و حنوط بوی خوشی است برای مردگان . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دفن شده ٔ با حنوط و گیاههای خوشبو. (ناظم الاطباء).
-
احناط
لغتنامه دهخدا
احناط. [ اِ ] (ع مص ) احناط زرع ؛ خداوند وقت درو شدن کشت . || اِحناط رِمث ؛ سفید شدن و رسیدن و پخته شدن گیاه ِ رمث . || حنوط کردن مرده . حنوط پاشیدن بر میت . || مردن (بصیغه ٔ مجهول ). (منتهی الارب ).
-
تحنیط
لغتنامه دهخدا
تحنیط. [ ت َ ] (ع مص ) حنوط پاشیدن بر مرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). حنوط کردن مرده را. با چیز خوشبو معطر کردن . (فرهنگ نظام ). بر مرده حنوط نهادن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : بعد از تحنیط و تکفین با جمعی از اصحاب اهل ثقه و ...
-
یونا
لغتنامه دهخدا
یونا. (اِخ ) زوجه ٔ خوزی وکیل هیرودیس انتیپاس ، از جمله کسانی بود که مسیح را خادم بود و حنوط از برای دفن مسیح آورد. (قاموس کتاب مقدس ).
-
محنط
لغتنامه دهخدا
محنط. [ م ُ ح َن ْ ن َ ] (ع ص ) آنکه حنوط پاشد بر میت . (آنندراج ). || رسیده از گیاه رمث . مُحَنَّط. (ناظم الاطباء).
-
فضل داشتن
لغتنامه دهخدا
فضل داشتن . [ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) برتری داشتن . ترجیح داشتن . بهتر بودن : حکمت و علم بر محال و دروغ فضل دارد چو بر حنوط بخور. ناصرخسرو.آدمی فضل بر دگر حیوان بجوانمردی و ادب دارد.سعدی .
-
تحنط
لغتنامه دهخدا
تحنط. [ ت َح َن ْ ن ُ ] (ع مص ) حنوط بر خویشتن بستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). خوش بوی شدن مرده به حنوط. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). تَحَنَّطَ؛ جُعِل علیه الحنوط و منه ُ: و قد حسر عن فخذیه و هو یتحنط؛ ای یستعمل الحنوط...