کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حنج
لغتنامه دهخدا
حنج . [ ح َ ] (ع مص ) کج کردن . (ناظم الاطباء). کژ کردن کسی را. (منتهی الارب ). کژ کردن چیزی را: حنجه ؛ اماله عن وجهه . (آنندراج ) (اقرب الموارد). سخت تافتن رسن را. (منتهی الارب ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || عارض شدن : حنجت حاجة؛...
-
حنج
لغتنامه دهخدا
حنج . [ ح ِ ] (ع اِ) دل و میانه ٔ هر چیزی . (بحر الجواهر). ریشه . (ناظم الاطباء). اصل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد): رجع فلان الی حنجه و بنجه ؛ اَی رجع الی اصله . (اقرب الموارد). ج ، حِناج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
هنج
لغتنامه دهخدا
هنج . [ هََ ] (اِمص ) به معنی کشیدن باشد و امر به این معنی هم هست یعنی بکش . || به معنی انداختن هم گفته اند. || (ص ) دو چیز را نیز گویند که بحسب کیفیت یک قدر داشته باشند، همچو آوازی که با سازی کوک شده باشد. || دو شخص که بر یک قصد و یک عزم و یک اراده ...
-
جستوجو در متن
-
حناج
لغتنامه دهخدا
حناج . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حِنج ، به معنی اصل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به حنج شود.