کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمیدی اختیاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حمیدی اختیاری
لغتنامه دهخدا
حمیدی اختیاری . [ ح َ ی ِ اِ ] (اِخ ) از شاعران است . او را در تذکره ها مدح کرده و بعضی از اشعارش را آورده اند. این اشعار بدو منسوب است :بگشاده ای بجور من بیقرار دست بربسته ای به بند غمم استوار دست از غایت لطیفی و از نازکی ترادارم عجب که رنجه ندارد س...
-
واژههای مشابه
-
قاضی حمیدی
لغتنامه دهخدا
قاضی حمیدی .[ ح َ ] (اِخ ) عمربن محمود بلخی ملقب به حمیدالدین ومعروف به حمیدی و گاهی با انتساب به پدر به محمودی از مشاهیر فضلاء و ادباء و اکابر علماء عصر ملکشاه سلجوقی و معاصر انوری ابیوردی و مسندنشین منصب قضاء بود. وی تصانیفی طریف دارد و در تمامی آن...
-
حمیدی بلخی
لغتنامه دهخدا
حمیدی بلخی . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) فخرالعلماء و زین الفضلا حمیدالدین عمربن محمود. از مشاهیر علما و معارف حکما بود. رجوع به حمیدالدین محمودی و رجوع به مجمع الفصحا ج 1 ص 198 و 199 شود.
-
حافظ حمیدی
لغتنامه دهخدا
حافظ حمیدی . [ ف ِ ظِ ح ُ م َ] (اِخ ) محمدبن فتوح بن عبداﷲ الازدی المیورقی الحمیدی ، مکنی به ابوعبداﷲ. مورخ و محدث اندلس . مولد وی بسال 418 هَ . ق ./ 1027 م . او سفری به مصر و مکه و دمشق کرد و به بغداد سکنی گزید و بسال 488 هَ . ق . بدانجا وفات یافت ....
-
جستوجو در متن
-
مجرم
لغتنامه دهخدا
مجرم . [ م ُ رِ ] (ع ص ) گناهکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گنه کار. اثیم . آثم . بزهکار. بزه مند. مذنب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : انه من یأت ربه مجرماً فان له جهنم لایموت فیها و لایحیی . (قرآن 74/20). فدعا ربه ان هؤلاءقوم مجرم...
-
دریافتن
لغتنامه دهخدا
دریافتن . [ دَرْ ت َ ] (مص مرکب ) یافتن به تحقیق کردن و وارسیدن . (آنندراج ). واقف شدن و دانستن و مطلع شدن . (ناظم الاطباء).دانستن . درایت . تفهم . فهمیدن . فهم کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). ملتفت شدن . درک کردن . فهم کردن . ایباه .تفهم . تلقن . توجس...