کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمله به پهنای باند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حملة
لغتنامه دهخدا
حملة. [ ح ِم ْ / ح ُ ل َ ] (ع مص ) نقل کردن و رفتن از جایی بجایی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
پیل حمله
لغتنامه دهخدا
پیل حمله . [ ح َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) دمان چون فیل . که چون پیل دمد و حمله برد: صیادی سگی معلم داشت ، ازین پهن بری ... پیل حمله ای . (سندبادنامه ص 200).
-
فیل حمله
لغتنامه دهخدا
فیل حمله . [ ح َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) پیل حمله . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه چون پیل دمد و سخت حمله کند.
-
جستوجو در متن
-
بانداژ
لغتنامه دهخدا
بانداژ. (فرانسوی ، اِمص ) زخم بندی . بستن جراحت و خستگی . خسته بندی . بستن زخم و عضو مجروح و شکسته . و رجوع به باند شود.
-
ستیژه
لغتنامه دهخدا
ستیژه . [ س ِ ژَ / ژِ ] (اِ)چله باشد و آن ریسمانی است که از پهنای کار جولاهگان زیاد آید. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به ستیزه شود.
-
ثلثین
لغتنامه دهخدا
ثلثین . [ ث ُ ث َ ] (ع اِ) دو ثلث . || قسمی از خط عربی . (ابن الندیم ). قطّ قلم ثلثین به پهنای موی یال برذون است .
-
اعلیط
لغتنامه دهخدا
اعلیط. [ اِ ] (ع اِ) شاخ برگ ریخته . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ). شاخ و تنه که برگ آن ریخته باشد. (از اقرب الموارد). || غلاف بار مرخ که به پوست باقلی ماند یا برگ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پوستی که میوه ٔ مرخ سرخ ر...
-
پهنا
لغتنامه دهخدا
پهنا. [ پ َ ] (اِ) عرض . مقابل درازنا. مقابل درازا. مقابل بالا. مقابل طول . پهنی . خلاف درازا. بَلَندی ̍. (منتهی الارب ). صفح . (منتهی الارب ). در: پر پهنا؛ پردر : و این ناحیت (مجفری ) مقدار صد و پنجاه فرسنگ درازی اوست اندر صد فرسنگ پهنای وی . (حدود ...
-
کیسه کاغذ
لغتنامه دهخدا
کیسه کاغذ. [ س َ / س ِ غ َ ] (اِ مرکب ) کیسه ای که کاتبان و مستوفیان کاغذهای نوشته در آن می نهادند و آن در طول ، اندکی بیش از شبری و به عرض ، به پهنای پنج انگشت فراهم آورده بود. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
لطث
لغتنامه دهخدا
لطث . [ ل َ ] (ع مص ) به پهنای دست زدن کسی را. به چوب پهنا زدن . || سخت زدن . || کوفتن . || فراهم آوردن . || سنگ انداختن به سوی کسی . || دشوار شدن کار بر کسی . || گران شدن بار بر کسی . || (اِمص ) تباهی . (منتهی الارب ).
-
هردیة
لغتنامه دهخدا
هردیة. [ هَُ دی ی َ ] (ع اِ) نی . (منتهی الارب ). ازهری آن را حِردی به حاء حطی داند و فقط لیث آن را به هاء هوز ضبط کرده است . (اقرب الموارد). || دسته ٔ نی که بر آن گیاه بردی پیچیده بر پهنای دیوار می بندند. (منتهی الارب ).
-
ساور
لغتنامه دهخدا
ساور. [ وَ ] (اِخ ) قریه ای است به استرآباد. (آنندراج ). چراگاه ممتازی است به پهنای نیم فرسخ که سکنه ٔ استرآباد ایام تابستان درآنجا در کلبه های کوچک سنگی یا چادر بسر میبرند. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 139).
-
پادکاله
لغتنامه دهخدا
پادکاله . [ دُ ل ِ ] (اِخ ) تنگه یا بابی کم عمق میان فرانسه و انگلستان به پهنای 31 هزارگز که دریای مانش را به بحر شمال متصل میکند و کشتی رانی آن مهم است .
-
سنیژه
لغتنامه دهخدا
سنیژه . [س َ ژَ / ژِ ] (اِ) ریسمانی باشد که از پهنای کار زیاده می آید و آن را جولاهگان نمی بافند و بر انگشت پیچیده بگوشه ای می گذارند. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (برهان ) (ناظم الاطباء). ریسمانی باشد که از پهنای کار زیادت آید و آن را جولاهان نبافند، ب...