کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حملان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حملان
لغتنامه دهخدا
حملان . [ ح ُ ] (ع اِ) احمال . ج ِ حَمَل .بره ها. (منتهی الارب ). رجوع به حمل شود.- حب رأس حملان ؛ طبع شیر خشتی داشتن : فقال له بعض ندمائه : مااری ابا البختری الا یحب رأس الحملان . (تاریخ بغداد ابن الخطیب ج 4 ص 286). || ستور باربردار که کسی را دهن...
-
واژههای همآوا
-
هملان
لغتنامه دهخدا
هملان . [ هََ م َ ] (ع مص ) روان گردیدن اشک چشم کسی . || پیوسته باریدن آسمان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به چرا گذاشته شدن شتر بی راعی . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ ) حسین بن عیسی بن حملان مکنی به ابوعلی . راوی بود. او در جرجان از ازهربن سعد سمان وجز او روایت کرد و عبدالرحمان بن عبدالمؤمن از او روایت دارد. (از تاریخ جرجان ابوالقاسم سهمی ص 149).
-
خلعتی
لغتنامه دهخدا
خلعتی . [ خ ِ / خ َ ع َ ] (ص نسبی ، اِ) آنچه بخلعت دهند. (یادداشت بخط مؤلف ).- اسب خلعتی ؛ اسبی که هبه کرده شده : حُمَلان ؛ اسب پیش کشی .|| آنچه عروس برای خویشان شوی از البسه بخانه ٔ شوهر آرد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
فرفر
لغتنامه دهخدا
فرفر. [ ف ُ ف ُ ] (ع اِ) مرغی است . || گنجشک . فرفور. رجوع به فرفور شود. || شیری که بشکند و بیفشاند حریف خود را. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فرفار شود. || بچه ٔ میش و بز و گاو وحشی و گویند مؤنث آن خرفان و حملان است . (اقرب الموارد). بر...
-
فرفور
لغتنامه دهخدا
فرفور. [ ف ُ ] (ع اِ) ینبوت . (منتهی الارب ). سویق من ثمر ینبوت .(اقرب الموارد). || کودک جوان . || شتر فربه . || گنجشک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شتر که بخورد و نشخوار کند. (منتهی الارب ). || مرغی است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بچه ...
-
لاس
لغتنامه دهخدا
لاس . (ص ) ماده ٔ هر حیوان عموماً و ماده ٔ سگ خصوصاً. (برهان ). آن را لاچ نیز گویند. (آنندراج ). اُنثی . مقابل نر. لاج . ماده .- سگ لاس و گربه ٔ لاس ؛ ماده سگ و ماده گربه ٔ به گشن آمده . گشنخواه شده . بفحل آمده . مست .- مثل سگ لاس ؛ سخت متملق . || ...
-
حمل
لغتنامه دهخدا
حمل . [ ح َ م َ ] (ع اِ) بره . (منتهی الارب ). خروف . (اقرب الموارد). || بره ٔ چند ماهه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، حُملان . (اقرب الموارد). || بره ٔ سال دوم درآمده . (منتهی الارب ).- لسان الحمل ؛ نباتی است . (اقرب الموارد). || ابر بسیار آب...
-
ابوجعفر
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن خلف بن اللیث . ملقب به امیر شهید. مولد او به روزدوشنبه چهار روز باقی از شعبان سنه ٔ ثلث و تسعین و مأتین (293 هَ . ق .). و اندر وقت که از مادر بوجود آمد کف دست گشاده داشت هر دو، زنان اهل بیت او گفتندهر چه ...