کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمقا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
همقع
لغتنامه دهخدا
همقع. [ هَُ م َ ق ِ / هَُ م ْ م َ ق ِ ](ع ص ) مرد گول . || برِ درخت تنصب . || برِ عضاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
در مودار
لغتنامه دهخدا
در مودار. [ دُرْ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگ سفید شفاف که گاهی سیاهی باریکی در میان دارد و شیادان عرب آنرا به حمقا به قیمت گزاف فروشند بنام اینکه این مویها موی رسول (ص ) است . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به در نجف شود.
-
جرنفش
لغتنامه دهخدا
جرنفش . [ ج َ رَ ف َ ] (اِخ ) شاعری است طائی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). او را جرنفش سدوسی نیز گویند. مؤلفان عقدالفرید و البیان و التبین وی را در باب حمقا و نوکی ها ذکر میکنند و داستانی درباره ٔ مناظره ای که جرنفش با فرزدق داشته است می آورند. رجوع ...
-
درختک دانا
لغتنامه دهخدا
درختک دانا.[ دِ رَ ت َ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام درختی است که به هر جانب که آفتاب بگردد برگهای آن رو بجانب آفتاب کنند. و بعضی گویند درخت وقواق همانست . (برهان ) (از آنندراج ). درختی است در جزیره ٔ اندلس ، گویند هرکه برگ آن زیر سر نهاده خواب ک...
-
غور
لغتنامه دهخدا
غور. [ غ َ ] (اِخ ) جایی است پست زمین میان قدس و حوران مسافت سه روزه در عرض دو فرسنگ . (منتهی الارب ). ناحیه ای است در اردن واقع در شام میان بیت المقدس و دمشق ، و آن پستتر از زمین دمشق و بیت المقدس است از این رو غور نامیده شده است . طول آن سه روز راه...
-
بقلة
لغتنامه دهخدا
بقلة. [ ب َ ل َ] (ع اِ) واحد بقل . (ناظم الاطباء). یکی بقل . (منتهی الارب ). تره زار و زمین سبزه ناک . (آنندراج ) (منتهی الارب ). تره که پخته نانخورش سازند. (غیاث اللغات ). خبازی بستانی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بقل شود.- بقلة الاترجیة ؛ بادرن...
-
طباق
لغتنامه دهخدا
طباق . [ طِ ] (ع اِ) موافق . برابر. و منه : والسموات طباق ٌ، جهت مطابقه بعض مر بعض را. یا آنکه بعض آن بالای بعض است . (منتهی الارب ). قوله تعالی : الذی خلق سبع سموات طباقاً ؛ آن خدائی که بیافرید هفت آسمان را طبق بر بالا نهاد. یقال : اطبقت الشی ٔ؛ اذا...