کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حمط
لغتنامه دهخدا
حمط. [ ح َ ] (ع مص ) خراشیدن و پوست باز کردن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
همت
لغتنامه دهخدا
همت . [ هََ ] (ع مص ) در روغن نهان شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
همت
لغتنامه دهخدا
همت . [ هَِ م ْ م َ ] (اِخ ) تخلص برادر وصال شیرازی است . (از تاریخ ادبی براون ج 4 ترجمه ٔ رشید یاسمی ص 194).
-
همت
لغتنامه دهخدا
همت . [ هَِ م ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش داراب شهرستان فسا که 65 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و توتون و کاردستی مردم قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
همت
لغتنامه دهخدا
همت . [ هَِ م ْ م َ ] (ع اِمص ، اِ) همة. اراده و آرزو و خواهش و عزم . (ناظم الاطباء) : همت او بر فلک ز فلخ بنا کردبر سر ایوان فکند بن پی ایوان . خسروانی .منوچهر کردی بدین پیش دست نکردی بدین همت خویش پست . فردوسی .که باران وی در بهاران بودنه چون همت ش...
-
همط
لغتنامه دهخدا
همط.[ هََ ] (ع مص ) ستم کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سخت زدن . || پاسپر کردن . (منتهی الارب ). || بی اندازه گرفتن . || بی باکانه سخن گفتن و خوردن . || به غضب و ستم گرفتن آب و جز آن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حق را به باطل آمیخت...
-
همة
لغتنامه دهخدا
همة. [ هََ م ْم َ / هَِ م ْ م َ ] (ع اِ) کاری که قصد کردن آن نمایند. || قصد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، هِمَم . (منتهی الارب ). || هوی . ج ، همم . (اقرب الموارد). خواهش . (منتهی الارب ). || پیر فانی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زن پیر ...
-
حمة
لغتنامه دهخدا
حمة. [ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) (یعنی چشمه های آب داغ ) یکی از شهرهای حصار دار لفتالی میباشد. (یوشع 19 : 25). و دور نیست که همان حمام یا چشمه های گرمی باشد که بمسافت یک میل بجنوب طبریه واقع و همواره بواسطه آبهای کبریتش معروف بوده ، بموافق طب شست و شودر آن...
-
حمة
لغتنامه دهخدا
حمة. [ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نام مواضع بسیاری است در جزیرةالعرب و افریقا و اندلس و دیگر بلاد عرب که بمناسبت داشتن آبهای گرم معدنی چنین نامیده شده اند و مشهورترین آنها آبهای گرمی است که در سرزمین اندلس یافته شود. که اسپانیولیهای امروزی در تلفظ خودشان نا...
-
حمة
لغتنامه دهخدا
حمة. [ ح ِم ْ م َ] (ع اِ) عرق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خوی : طابت حمتک ؛ اَی عرقک و لایقال طاب حمامک . (منتهی الارب ). || مرگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
حمة
لغتنامه دهخدا
حمة. [ ح ُ م َ ] (ع اِ) زهر. (منتهی الارب ). سم . (اقرب الموارد). || زهر کژدم . (غیاث ) (آنندراج ) (دهار). || نیش زنبور و مار. ج ، حُماة، حمی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). لغتی است در حُمَّة، به معنی نیش کژدم و زهر آن . (منتهی الارب ). رجوع به حُم...
-
حمة
لغتنامه دهخدا
حمة. [ ح ُم م َ ] (ع اِ) از رنگهای اسبست و هو مابین الدهمة والکمنة و دون الهوة [ الحوة ] . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || نیش کژدم . (منتهی الارب ). || زهر کژدم . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). لغتی است در حمه بتخفیف میم . || تب . || سیاهی . (منته...
-
حمة
لغتنامه دهخدا
حمة. [ح َم ْ م َ ] (ع اِ) یکی حم . رجوع به حم شود. || هر چشمه ای که آب گرم از آن جوش زند و بیماران که در آن غسل کنند شفا یابند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آب گرم معدنی . ج ، حمات . (منتهی الارب ): مثل العالِم کالحمة یأتیها البعداء و یزهد فیه الق...
-
حمت
لغتنامه دهخدا
حمت . [ ح َ ] (ع ص ) یوم حمت ؛ روز سخت گرم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || تمر حمت ؛ خرمای بسیار شیرین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) ریختن و انداختن بر روی . (منتهی الارب ). صب : حمته اﷲ علیه ؛ صبه علیه . (اقرب الموا...