کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
حمرة
لغتنامه دهخدا
حمرة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) سرخی . (منتهی الارب ). و آن رنگ معروفی است . (از اقرب الموارد).- ذوحمرة ؛ شیرین : گویند رطب ذوحمرة. (از اقرب الموارد).|| صبغی است که برای قرمز کردن رنگهابکار میرود. (از اقرب الموارد). || درختی است که خران دوست دارند. || آماسی ...
-
حمرة
لغتنامه دهخدا
حمرة. [ ح ُ م َ رَ ] (ع اِ) یکی حمر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و آن مرغی است سرخ رنگ . رجوع به حمر شود.
-
حمرة
لغتنامه دهخدا
حمرة. [ ح ُم ْ م َ رَ ] (ع اِ) یکی حمر. (منتهی الارب ). رجوع به حمر شود.
-
جستوجو در متن
-
سرخ شبان
لغتنامه دهخدا
سرخ شبان . [ س ُ ش َ ] (اِخ ) در کتب فارسی خاصه جاماسپ نامه نام موسی کلیم اﷲ است و گوید سرخ شبان باهودار و باهو به موحده بمعنی چوب دستی و عصا است و همانا رنگ چهره ٔ آن حضرت حمرت داشته : باهو چو شبان وادی ایمن نشگفت که اژدها کنی باهو.؟ (از انجمن آرای ...
-
تاپسیا
لغتنامه دهخدا
تاپسیا. (اِ) ثافسیا. ثفسیا. تفسیا گیاه خودروئی است بنام تاپسیا گارگانیکا ، یافوفنوی از فامیل چتریان که در سواحل دریای مدیترانه و بخصوص در الجزیره می روید. اعراب این گیاه را بونفا یا پدر تندرستی می نامند پوست ریشه ٔ این گیاه دارای یک جسم رزین مانند بو...
-
سرنج
لغتنامه دهخدا
سرنج . [ س ِ رِ ] (اِ) سنج و آن دو پاره ٔ روی تنک باشد مانند طبق بی کناره و بر پشت آن قبه ای سازند و بندی بر آن تعبیه کنند و بر دست گرفته بر یکدیگر زنند تا بصدا درآید و بیشتر با نقاره و دهل و امثال آن نوازند. (برهان ) (جهانگیری ). و طبق روئین که بر ی...
-
تورید
لغتنامه دهخدا
تورید. [ ت َ ] (ع مص ) گلگون کردن .(تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). گلگون کردن رخسار را. یقال : وردت المراءة خدها؛ اذا حمرت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). || رنگ کردن لباس را به رنگ گل سرخ . (ازاقرب الموارد). ||...
-
وشی
لغتنامه دهخدا
وشی . [ وَ / وَش ْ شی ](ص ) سرخی و حمرت . (ناظم الاطباء). مؤلف در یادداشتی آرند: لغت نامه ٔ اسدی کلمه ٔ وشی را فارسی گمان برده و گوید وشی سرخ بود. (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس ). لیکن با مراجعه به اغلب فرهنگهای معتبر، روشن شد که این کلمه فارسی نیست و چ...
-
مدش
لغتنامه دهخدا
مدش . [ م َ دَ ] (ع مص ) سست شدن بینائی . (منتهی الارب ). به مَدَش دچار شدن چشم . (از متن اللغة). || تاریک شدن چشم از گرسنگی یا از گرمی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || فروهشته شدن پی دست و کم گوشت گردیدن دست یا باریک گشتن آن . (...
-
انجره
لغتنامه دهخدا
انجره . [ اَ ج َ رَ / رِ ] (اِ) گزنه . (ناظم الاطباء). نباتی است که آنرا نبات النار گویند و تخم آنرا قریض خوانند و تخم آن مستعمل است . سه درم آنرا با شیرتازه بخورند قوت باه دهد و بکوبند و با عسل بر قضیب مالند سطبر گرداند. (برهان قاطع) (آنندراج ). گیا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م ِ ] (اِخ ) ابن علی بن ثابت بن احمدبن مهدی الخطیب . مکنی به ابوبکر و معروف به خطیب بغدادی . او خطیبی حافظ و یکی از مشاهیر ائمه ٔ ادب و بسیار تصنیف و از متبرزین حفاظ است و دیوان محدثین بوی ختم شده است و او از شیوخ عصر خویش به بغداد و بصره ...