کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حمامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حمامه
لغتنامه دهخدا
حمامه . [ ] (اِخ ) نام یک قصبه و اسکله ای است در ساحل شرقی تونس و 3000 تن نفوس دارد. روغن زیتون و گندم از این محل صادر میشود. یک سور گرداگرد وی را فراگرفته در بیرون سور باغها و بستانهای دلگشا و باصفا دارد ونیز بناهای عالی در آن مشاهده میگردد و خرابه ...
-
واژههای مشابه
-
حمامة
لغتنامه دهخدا
حمامة. [ ح َ م َ] (ع ص ، اِ) یکی حمام . و آن کبوتر و هر مرغ طوق دار است و مذکر و مؤنث در حمامه یکسان است مانند حیة. رجوع به حمام شود. || میانه ٔ سینه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زن جمیله . (منتهی الارب ). زن قشنگ و زیبا. (از اقرب الموارد)...
-
جستوجو در متن
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ] (اِخ ) ابن ابی حمامة. رجوع به حبیب بن حمامة شود.
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن حمامة. عمربن ابراهیم . مشهور به ابن حمامة. رجوع به عمر شافعی شود.
-
ابومنجاب
لغتنامه دهخدا
ابومنجاب . [ اَ ؟ ] (ع اِ مرکب ) حمامه (؟). (المرصع).
-
حمایم
لغتنامه دهخدا
حمایم . [ ح َ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حُم . رجوع به حم شود. || ج ِ حمامة. رجوع به حمامة شود. || ج ِ حمیمة. (ناظم الاطباء). رجوع به حمیمه شود.
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی حمامه ای . رجوع به علی ... شود.
-
ابومهدی
لغتنامه دهخدا
ابومهدی . [ اَ م َ دی ی ] (ع اِ مرکب ) حمامه . (المرصع).
-
اشجی
لغتنامه دهخدا
اشجی . [ اَ جا ] (ع ن تف ) محزون تر. اندوهناک تر. گریان تر: اشجی من حمامة.
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ح َ ] (اِخ ) ابن حماطة. رجوع به حبیب بن حمامة شود.
-
حمامت
لغتنامه دهخدا
حمامت . [ ح َ م َ ] (ع ص ، اِ) رجوع به حمامة شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن سعیدبن حمامه ٔ صنهاجی (شیخ ...). رجوع به علی صنهاجی شود.
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن سعید. مشهور به ابن حمامة. رجوع به عمر شافعی شود.