کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حماء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حماء
لغتنامه دهخدا
حماء. [ ح َم َءْ ] (ع اِ) حَمَاءَة. گل سیاه و بدبوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون . (قرآن از اقرب الموارد). لوش . رجوع به این کلمه در همین لغت نامه شود. || (مص ) تیره شدن آب از آمیزش گل سیاه و تیره . || خش...
-
حماء
لغتنامه دهخدا
حماء. [ ح َم ْءْ ] (ع اِ)خویشاوند شوی و زوجه چون پدر و برادر و غیره و در آن سه لغت دیگر آمده : حما کقفا و حمومثل ابو و حم مثل اب . (منتهی الارب ). ج ، احماء. || (مص ) تیره شدن آب از آمیزش گل سیاه و تیره . || خشم گرفتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب )....
-
جستوجو در متن
-
پدرشوهر
لغتنامه دهخدا
پدرشوهر. [پ ِ دَ ش َ / شُو هََ ] (اِ مرکب ) پدر شوی . حمَاء.
-
حماءة
لغتنامه دهخدا
حماءة. [ ح َ اَ ] (ع اِ) حَمَاء. گل سیاه و بدبو. || گیاهی است . (منتهی الارب ).
-
کرکزموی
لغتنامه دهخدا
کرکزموی . [ ک َ ک ُ ] (ص مرکب ) ژولیده موی . اشعث . (یادداشت مؤلف ) : و از میان گل و حماء او هفت گاو برآمد لاغر و کرکزموی ، خاک رنگ و شکمها یابس شده . (تفسیر ابوالفتوح ).
-
لژم
لغتنامه دهخدا
لژم . [ ل َ ژَ ] (اِ) گل و لای تیره و سیاه را گویند که در ته حوضها و بن تالابها میباشد و آن را لجن هم میگویند. (برهان ). لجم . خرّ. خرّه . حَمَاء. لجن . لوش . لژن . رجوع به دو کلمه ٔ اخیر شود.
-
لاروبی
لغتنامه دهخدا
لاروبی . (حامص مرکب ) عمل پاک کردن قنات و جز آن ازلای : نثل ؛ لاروبی قنات ، تنقیه ٔ قنات . اباثة؛ لاروبی کردن چاه . ثل ؛ لاروبی چاه . ثلل ؛ لاروبی چاه . حماء؛ لاروبی کردن و پاک کردن قنات از لای . انتکاش ؛ لاروبی کردن .
-
محاماة
لغتنامه دهخدا
محاماة. [ م ُ ] (ع مص ) حماء. از کسی دفع کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). از کسی ذب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ذیل محامات ). || نگاه داشتن کسی را، یقال حامیت عنه و حامیت علی ضیفی ؛ نیک...
-
حم
لغتنامه دهخدا
حم . [ ح َم م ] (ع مص )گرم کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || تافتن تنور را به آتش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آب کردن . (اقرب الموارد):حم شحمه ؛ گداختن پیه را. (منتهی الارب ). || مقدر کردن خداوند. (اقرب الموارد). قضا کردن و حک...
-
حمی
لغتنامه دهخدا
حمی . [ ح ِ ما ] (ع اِ) حماء. قرق . قورق . (نصاب ). خلاف مباح . (مهذب الاسماء). علف زاری که آنرا حکام برای چهارپایان خود از غیر منع کنند و تثنیه ٔ آن حموان آید و در حدیث است : لا حمی الاﷲ و لرسوله ؛ اَی الا مایحمی لخیل الجهاد. (منتهی الارب ) (اقرب ال...
-
لوش
لغتنامه دهخدا
لوش . (اِ) لَجَن . حَماء. گل سیاه تیره که در زیر آب نشیند. لای سیاه تک جوی و حوض و تالاب . لَجَم . لژن . گل سیاه و تیره که در بن حوضها و تالابها و امثال آن به هم رسد. (برهان ). خَرّه . لوشن .(آنندراج ) : و لقد خلقنا الاًنسان من صلصال من حماء مسنون ؛ ...
-
لات
لغتنامه دهخدا
لات . (ص ، اِ) آنکه هیچ ندارد. که هیچ مال ندارد. سخت بی چیز. (در تداول عوام ). || مردی بی سروپا. مردی سخت رذل . و در تداول لوطیان دشنام گونه ای است به معنی فقیرِ بَد. || (اصطلاح شطرنج ) آنکه هیچ مهره برای او نمانده جز شاه . یا شاه با یک یا دو پیاده ....
-
لجن
لغتنامه دهخدا
لجن . [ ل َ ج َ ] (اِ) لژن . (لغت نامه ٔ اسدی ). گل سیاه که در تک حوض و جوی و آبهای خفته پدید آید. گل سیاه یا مطلق گل . گل سیاه و تیره ٔ ته حوض و جوی آب و غیره . لوش . حماء. حمرَده . خلیش . حرمد. خرّه . خرّ. (سروری ). حال . غلیژن . لجم . (برهان ) : پ...
-
است
لغتنامه دهخدا
است . [ اِ ] (ع اِ) کون . دُبُر. بُن .(ربنجنی ). نشیمن . حلقه ٔ دبر. تهیگاه . نشستنگاه . نشست جای . رَمادَة. رَماعة. عجز. کفل . (برهان قاطع). سرین . (رشیدی ). مقعد. ام سوید. ام سویدا. (المرصع). محسّه . ستَه . محشه . حماء. خوارة. (منتهی الارب ). قراعة...