کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حل مشکلات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حل حل
لغتنامه دهخدا
حل حل . [ ح َ لِن ْ ح َ لِن ْ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان شتران را زجر کنند تا تیز روند و گاه بجای آن حَل ْ مسکنه گویند. (منتهی الارب ).
-
حل شدن
لغتنامه دهخدا
حل شدن . [ ح َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آب شدن . || حل شدن مشکل ؛ مرتفع شدن آن : باش تا حس های تو مبدل شودتاببینی شان و مشکل حل شود. مولوی .ای لقای تو جواب هر سؤال مشکل از تو حل شود بی قیل وقال .مولوی .
-
حل شدنی
لغتنامه دهخدا
حل شدنی . [ح َ ش ُ دَ ] (ص لیاقت ) قابل حل . آنچه حل پذیر باشد.
-
حل و بل
لغتنامه دهخدا
حل و بل . [ ح ِل ل ُ ب ِل ل ] (ص مرکب ، از اتباع ) مباح . (منتهی الارب ).
-
حل و عقد
لغتنامه دهخدا
حل و عقد. [ ح َل ْ ل ُ ع َ] (ترکیب عطفی ) گشودن و بستن . گشادن و بستن . (غیاث )(از آنندراج ). رتق و فتق . نقض و ابرام : عزم جزم تو بحل و عقد ملک چون ستاره ثابت و سیار باد. مسعودسعد (دیوان ص 124).که تا شاه بر حل و عقدی که داشت نیابت کن خویشتن را گماشت...
-
اهل حل و عقد
لغتنامه دهخدا
اهل حل و عقد. [ اَل ِ ح َل ْ ل ُ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معتمد مردمان . کسانی که سررشته ٔ کاری را در دست دارند. کسانی که زمام کار بدست آنهاست : فلان کس اهل حل و عقد است .
-
جستوجو در متن
-
مشکلات
لغتنامه دهخدا
مشکلات . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ، اِ) چیزهای دشوار و سخت و پیچدار و مغلق . (ناظم الاطباء). ج ِ مشکل : در مشکلات محمودی و مسعودی و مودودی (ره ) رجوع با وی میکنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 286).وگر بپرسی از این مشکلات مر ما رابه پیش حمله ٔ تو پای سخت بفشاریم . ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مظفر رازی قاضی ، مکنی به ابوالعباس . او راست : کتاب حل ّ مشکلات قدوری . کتاب شرح مقامات حریری .
-
برفندار
لغتنامه دهخدا
برفندار. [ ب َ ف َ ] (ص ، اِ) مفسر و مدرس و دانشمند و عالم که مسائل شرعیه را حل نماید. (آنندراج ). مرد دانائی که حل کند اشکالات مذهبی و مسائل قانون و مشکلات علوم را، و مفسر و مدرس . استاد صنعت و یا شغل . (ناظم الاطباء). || مطرب و سراینده . (آنندراج )...
-
عقده گشایی
لغتنامه دهخدا
عقده گشایی . [ ع ُ دَ / دِ گ ُ ] (حامص مرکب ) گشودن گره . (فرهنگ فارسی معین ). || حل مشکلات و آشکار نمودن کار مشکل و دشوار. (ناظم الاطباء). مشکل گشائی . (فرهنگ فارسی معین ) : خاری که در این بادیه بیکار نمایداز آبله ٔپای طلب عقده گشائی است .میرزا صائب...
-
فاطمة
لغتنامه دهخدا
فاطمة. [ طِ م َ ] (اِخ ) دختر علاءالدین محمدبن احمد سمرقندی . مؤلف تحفة الفقهاست . این زن با پدر و شوهرش علاءالدین کاشانی در شهر کاشان منزل داشته است و مشکلات و مسائل شرعی را برای مردم حل میکردند. او را بسبب تسلطی که در علم فقه داشته فاطمه ٔ فقیهه ن...
-
حسین زیدانی
لغتنامه دهخدا
حسین زیدانی . [ ح ُس َ ن ِ زَ ] (اِخ ) ابن محمودبن حسن زیدانی ملقب به مظهرالدین محدث است و در 727 هَ . ق . 1327/ م . درگذشت . او راست : «المفاتیح فی حل مشکلات المصابیح ». (کشف الظنون ) (معجم المؤلفین ) (هدیة العارفین ج 1 ص 314).
-
مضافاً
لغتنامه دهخدا
مضافاً. [ م ُ فَن ْ ] (ع ق ) بعلاوه . علاوه .- مضافاً به این که ؛ علاوه بر این . به اضافه : از کشف استار بسیاری از آن عاجز و در حل مشکلات و درک معانی فلسفی آن راجل بودم ، مضافاً به اینکه در صحت کامل آن تردید داشتم . (دیوان ادیب پیشاوری چ عبدالرسولی ...
-
سراج
لغتنامه دهخدا
سراج . [ س ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن سراج مکنی به ابومروان النحوی اللغوی . وی امام مردم اهل قرطبه بود و در علم عربیت منزلتی بلند داشت ، مدت 18 سال عمر خود را صرف کتاب سیبویه کرد، و جز به آن بچیز دیگری نپرداخت . جمهره را نیز درس گفت و مشکلات آن را...