کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلویات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلویات
لغتنامه دهخدا
حلویات . [ ح َ ل َ وی یا ] (اِ) در تداول فارسی ، شیرینی ها : گز راز جمله ٔ حلویات از چه روچشم تمام مجلسیان بر شکست اوست .میرزا اشتها.
-
جستوجو در متن
-
گز
لغتنامه دهخدا
گز. [ گ َ ] (اِ) از جمله ٔ حلویات است : گز را ز جمله ٔ حلویات از چه روچشم تمام مجلسیان برشکست اوست .میرزا اشتها.
-
باذینه
لغتنامه دهخدا
باذینه . [ ن َ ] (اِ) نوعی از حلویات . (تاج العروس ). شاید پفک یا نوعی از آن باشد.
-
نیمشکر
لغتنامه دهخدا
نیمشکر. [ ش َ / ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) قسمی شیرینی . قسمی از حلویات . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نیمشکری شود.
-
بادام قندی
لغتنامه دهخدا
بادام قندی . [ م ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از حلویات است . (فرهنگ نظام ).
-
کالیش
لغتنامه دهخدا
کالیش . (اِخ ) شهری است در لهستان واقع در ناحیه ٔ وارتا که 68300 تن سکنه دارد. اقسام کلاه و جوراب و حلویات آن معروف است . پیمان آلیانس بین پادشاه پروس و تزار بر ضدناپلئون اول در سال 1813 م . در آنجا منعقد گردید.
-
گوش فیل
لغتنامه دهخدا
گوش فیل . [ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی که نام علمی آن آروم کولوکازیا و یا آروم اسکولنتا است و آن را به عربی قلقاس الفیل و به فارسی قلقاس و گوش فیل می گویند. (از واژه نامه ٔ گیاهی دکتر اسماعیل زاهدی ص 31). || قسمی از حلویات . قسمی شیرینی از ...
-
روح افزا
لغتنامه دهخدا
روح افزا. [ اَ ] (نف مرکب ) روح افزای . روح فزا. چیزی که بر زندگانی بیفزاید و زندگانی را دراز کند. (ناظم الاطباء). فزاینده ٔ روح . روح پرور. جانبخش . شادی بخش . مفرح : نگر به صورت خضر و به سیرت الیاس که یافتند زبر آن حیات روح افزا. مولوی .سمنش روح اف...
-
بادامی
لغتنامه دهخدا
بادامی . (ص نسبی ) بصورت بادام : چشمان بادامی ؛ چشمان بشکل بادام . ملوَّز. ملوزه . || گاه آنرا بمعنی لوزی یعنی چهارضلع لوزی بکار برند. || لوزینج ، معرب لوزینه . (منتهی الارب ). || قسمی از حلویات ، نان بادامی . || رنگیست معروف . || خواجه سرا و خایه کش...
-
خونسار
لغتنامه دهخدا
خونسار. [ خو / خُن ْ ] (اِخ ) (قصبه ٔ...) مرکز بخش خونسار از شهرستان گلپایگان . واقع در 30 هزارگزی جنوب گلپایگان با هوای سرد، آب آن از چشمه ٔ حوض مرده زنده گشت و چشمه پیر گرگیخان تأمین میشود. جمعیت قصبه در حدود 2500 نفر است و در حدود 300 باب مغازه و...
-
رکابدار
لغتنامه دهخدا
رکابدار. [رِ ] (نف مرکب ) رکاب دارنده . کسی که رکاب گرفته اغنیا را بر اسب سوار سازد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خادمی که رکاب اسب را بگیرد تا مخدوم او سوار شود. (فرهنگ فارسی معین ). || پیاده را گویند که همراه سوار برود و در این روزگار او را جلودار خو...
-
نوروز
لغتنامه دهخدا
نوروز. [ ن َ / نُو ] (اِ مرکب ) روز اول ماه فروردین که رسیدن آفتاب است به نقطه ٔاول حمل . (غیاث اللغات ). روز اول فروردین که رسیدن آفتاب به برج حمل است و ابتداء بهار است و این را نوروز کوچک و نوروز عامه و نوروز صغیر گویند، و نیز ششم فروردین ماه روز خ...