کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلوانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلوانی
لغتنامه دهخدا
حلوانی . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ ململی هفت لنگ . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
حلوانی
لغتنامه دهخدا
حلوانی . [ ح ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به حلوان . (الانساب ). رجوع به حلوان شود.
-
واژههای مشابه
-
علی حلوانی
لغتنامه دهخدا
علی حلوانی . [ ع َ ی ِ ح ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن محمدبن محمود مکنّی به ابوالقاسم و مشهور به ابن حلوانی . وی از بغداد به ممالک دیگر سفر کرد و به دیدار برخی از پادشاهان نائل آمد. چند کتاب در علوم مختلف تألیف کرد و او را اشعاری نیز بوده . وی در سا...
-
انجیر حلوانی
لغتنامه دهخدا
انجیر حلوانی . [ اَ رِ ح َل ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تین حلوانی . زنبور. از درختان صحرایی است و نوعی از انجیر باشد. (یادداشت مؤلف ).
-
حسن حلوانی
لغتنامه دهخدا
حسن حلوانی . [ ح َ س َ ن ِ ح َ ] (اِخ ) مکنی به ابومحمد. در مکه حدیث میکرد و در سال 242 هَ . ق . درگذشت . او راست : «المسند فی الحدیث ». (هدیةالعارفین ج 1 ص 267).
-
حلوانی خلیجی
لغتنامه دهخدا
حلوانی خلیجی . [ ح ُ خ َ ] (اِخ ) احمدبن احمد اسماعیل . ملقب به شهاب الدین . از علمای شافعی است که به سال 1308 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- الاشارة الاَّصفیة. 2- البشری باخبار الاسری و المعراج . 3- الجمال المبین علی الجوهرالمتین . 4- الحکم المبرم ....
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن محمود، مکنّی به ابوالقاسم و مشهور به ابن حلوانی . رجوع به علی حلوانی شود.
-
ابوالمعالی
لغتنامه دهخدا
ابوالمعالی . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ ) عبداﷲبن احمد حلوانی . رجوع به عبداﷲ... شود.
-
دقیقی
لغتنامه دهخدا
دقیقی . [ دَ ] (اِخ ) لقب ابوالحسن حلوانی طبری . رجوع به ابوالحسن الدقیقی شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوالعباس . رجوع به احمدبن ابی بکر حلوانی شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوبکر. رجوع به احمدبن علی حلوانی شود.
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) احمدبن محمّدبن عاصم حلوانی . رجوع به احمد... شود.
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) حلوانی . احمدبن محمدبن غانم . رجوع به احمد... شود.