کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
احلاق
لغتنامه دهخدا
احلاق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَلْق .
-
معلوق
لغتنامه دهخدا
معلوق . [ م َ ] (ع ص ) آویخته شده . (ناظم الاطباء). || آنکه در حلق او زلوک چسبیده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که در حلق وی زلو چسبیده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
حرقوة
لغتنامه دهخدا
حرقوة. [ ح َ ق ُ وَ ] (ع اِ) اعلای کام از حلق . (منتهی الارب ). بالای لهات . بالای لهات از حلق . || استخوان سر سُرین . (منتهی الارب ). حرقفه .
-
تعل
لغتنامه دهخدا
تعل . [ ت َ ع َ ] (ع اِ) سوزش حلق . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). حرارت و سوزش حلق خشک . (از اقرب الموارد).
-
تغرغر
لغتنامه دهخدا
تغرغر. [ ت َ غ َ غ ُ ] (ع مص ) آب در حلق گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آب در حلق گردانیدن چنانکه نه فروداده شود و نه از دهان خارج گردد. (از اقرب الموارد). || اشک در چشم گردانیدن . (از اقرب الموارد). || بگشتن آواز در گلو. (زوزنی...
-
حلقی
لغتنامه دهخدا
حلقی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حلق . حروف حلقی و آن شش حرف است : همزه ، هاء، عین ، حاء، غین ، خاء. (آنندراج ). رجوع به حلق شود. || مشتی که بر گلو و زیر زنخ زنند و آنرا دوکارد و دوکاردی نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نغمه ٔ حلقی ؛ مقابل صناعی...
-
ابلاع
لغتنامه دهخدا
ابلاع . [ اِ ] (ع مص ) بگلو فروبرانیدن . چیزی را در حلق کسی فروبردن .
-
چاتو
لغتنامه دهخدا
چاتو. (اِ) ریسمانی باشد که بدان دزدان را از حلق آویزند. (برهان ).
-
کارح
لغتنامه دهخدا
کارح . [رِ ] (ع اِ) حلق مردم ، کارحة مثله . (منتهی الارب ).
-
مسترط
لغتنامه دهخدا
مسترط. [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استراط. بلعیده شده و فروبرده شده . (اقرب الموارد). || (اِ) حلق و گلوو مجرای طعام در حلق و مری و حلقوم . || خطاف و پرستوک . (ناظم الاطباء). رجوع به استراط شود.
-
حلوق
لغتنامه دهخدا
حلوق . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حَلق . (دهار) (آنندراج ). رجوع به حلق شود.- حلوق الارض ؛ آب راهه های زمین و وادی ها و جاهای سنگ آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ذباح
لغتنامه دهخدا
ذباح . [ ذُ / ذِ / ذُب ْ با ] (ع اِ) گیاهی است زهردار. || آزاری است در حلق . درد گلو. ذبحة، و آن بیماریی است صعب در گلو و حلق . درد گلو یا خون است که خناق پیدا کند پس میکشد، یا ریشی است که در حلق برآید و در مثل است : رب ّ مطعمة تکون ذباحاً. || شکاف س...
-
مبلع
لغتنامه دهخدا
مبلع. [ م َ ل َ ] (ع اِ) حلق .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (از محیطالمحیط). محل بلع وگلو و حلق . (ناظم الاطباء). حلق . بلعم . بلعوم . آنجای از گلو که غذا را بلع کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجرای طعام . حلق . (از اقرب الموارد). || سوراخ مبال و آبری...
-
کتو
لغتنامه دهخدا
کتو. [ ک َ ت َ ] (اِ) بیماریی در اسب و استر و خر. (ناظم الاطباء). ورم حلق (در اسب ). (یادداشت مؤلف ).
-
سلعام
لغتنامه دهخدا
سلعام . [ س ِ ] (ع اِ) فراخ حلق . || کلان شکم . || درازبینی . || گرگ باریک دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ).