کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلقه سر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلقه سر
لغتنامه دهخدا
حلقه سر. [ ح َ ق َ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن . سکنه ٔ آن 172 تن است . آب آن از رودخانه ٔ پیش رودبار و محصول آن برنج ، توتون ، سیگار و ابریشم و شغل اهالی زراعت و مکاری گری و ذغال فروشی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغ...
-
واژههای مشابه
-
حلقة
لغتنامه دهخدا
حلقة. [ ح َ ل َ ق َ ] (ع اِ) ج ِ حالق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حالق شود.
-
حلقة
لغتنامه دهخدا
حلقة. [ ح ِ ق َ ] (ع مص ) برای نوع و حالت است از حلق ، چون جِلسة از جلوس . (منتهی الارب ). رجوع به حلق شود.
-
حلقه ٔ آبگون
لغتنامه دهخدا
حلقه ٔ آبگون . [ ح َ ق َ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).
-
حلقه بسته
لغتنامه دهخدا
حلقه بسته . [ ح َ ق َ ب َ ت ِ ] (اِخ )دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن . واقع در جلگه و معتدل و مرطوب و مالاریائی است . سکنه ٔآن 109 تن است . آب آن از رودخانه ٔ شاخ زر. و محصول آن برنج و ابریشم و شغل اهالی زراعت و ذغال فروشی است . راه...
-
حلقه زن
لغتنامه دهخدا
حلقه زن . [ ح َ ق َ / ق ِ زَ ] (نف مرکب ) طالب فتح باب . گدا. کوبنده ٔ حلقه . آنکه حلقه بر در کوبد : حلقه زن خانه بدوش توایم چون در تو حلقه بگوش توایم . نظامی .پس مثال تو چو آن حلقه زنی است کز درونش خواجه گوید خواجه نیست . مولوی .سرهاست درین سودا چون...
-
حلقه زنان
لغتنامه دهخدا
حلقه زنان . [ ح َ ق َ / ق ِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) حلقه زننده . در حال حلقه زدن : او بتحیر چو غریبان راه حلقه زنان بر در آن بارگاه .نظامی .
-
حلقه سنگ
لغتنامه دهخدا
حلقه سنگ . [ ح َق َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود.
-
حلقه هارون
لغتنامه دهخدا
حلقه هارون . [ ح َ ق َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ جاویدی ممسنی فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
-
گوش حلقه علف
لغتنامه دهخدا
گوش حلقه علف . [ ح َ ق َ / ق ِ ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) نامی است که در کتول به سفیدال (نوعی از گوشوارک ) دهند. (جنگل شناسی تألیف کریم ساعی ج 1 ص 276). رجوع به گوشوارک شود.
-
نام حلقه کردن
لغتنامه دهخدا
نام حلقه کردن . [ ح َ ق َ / ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) و حلقه بر نام کشیدن : آن را [ نام کسی را ] از دایره ٔ اعتبار برآوردن چه میرزایان دفتر هنگام ابطال نام کسی حلقه بر دور [ آن ] میکشند.هر دایره اش حلقه کند نام خرد رازنجیر که یک سطر ز انشای جنون است .س...
-
جستوجو در متن
-
بلغشنه
لغتنامه دهخدا
بلغشنه . [ ب ُغ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن باشد که یک سر ریسمان را حلقه حلقه کرده گرهی بزنند و سر دیگر آن را از میان حلقه ها بگذرانند بر نهجی که بمجرد کشیدن ریسمان آن حلقه هاتنگ شود همچنان که بر سر دامها سازند. (آنندراج ).
-
غانه
لغتنامه دهخدا
غانه . [ ن َ ] (ع اِ) حلقه ٔ سر زه . (منتهی الارب ).