کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلب
لغتنامه دهخدا
حلب . [ ح َ ] (ع مص ) بر دو زانو نشستن . (اقرب الموارد) (آنندراج ): حلب الرجل ؛ جلس علی رکبتیه . (اقرب الموارد). || فراهم آمدن از هر سو. (اقرب الموارد) (از آنندراج ): حلب القوم حلباً و حلوباً؛ اجتمعوا علی کل وجه . (از اقرب الموارد). || دوشیدن . (آنند...
-
حلب
لغتنامه دهخدا
حلب . [ ح َ ل َ ] (اِخ ) شهر بزرگی است ازشام ، خرم و آبادان و با مردم و خواسته ٔ بسیار و یکی باره دارد که سوار بر سر وی گرداگرد وی بگردد. (حدود العالم ). شهری بزرگ است که هوایی خوش و آبی سالم وگوارا دارد. این شهر در آغاز قصبه ٔ «جند قنسرین » بوده است...
-
حلب
لغتنامه دهخدا
حلب . [ ح َ ل َ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان ایجرود بخش حومه ٔ شهرستان زنجان . سردسیر و دارای 470 تن سکنه میباشد. از رودخانه ٔ ایجرود مشروب میشود و محصولاتش غلات ، انگور، میوه و قلمستان است . اهالی به کشاورزی و گله داری و گلیم بافی گذران میکنند. راه آ...
-
حلب
لغتنامه دهخدا
حلب . [ ح َ ل َ ] (ع اِ) شیر دوشیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). || مال سلطان . (مهذب الاسماء). خراج و باج نامعین . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || ماله لاحلب و لاجلب ؛ قیل دعاء علیه و قیل لا وجه له . (منتهی الارب ). || در تداول عرف بازا...
-
حلب
لغتنامه دهخدا
حلب . [ ح ُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) حلوبة. || حیوانهای سیاه . || مردم ذی فهم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
حلب
لغتنامه دهخدا
حلب . [ ح ُل ْ ل َ ] (ع اِ) نباتی است . (مهذب الاسماء). گیاهی است که از آن دباغت کنند و هم او را آهو خورد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ): «دلوتمأی ذُبغت ْ بالحلّب ». راجز. (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
جامع حلب
لغتنامه دهخدا
جامع حلب . [ م ِ ع ِ ح َ ل َ ] (اِخ ) مسجدی است بسیار قدیمی در حلب که بنام جامع اعظم و جامع حلب معروف است : مؤلف اعلام النبلاء فی تاریخ حلب الشهباء آرد: در جزوه ای که نزد من است (و گویا از کنوز الذهب ابی ذر باشد) شرحی ذکر شد، خلاصه ٔ آن چنین است : ه...
-
حلب بالا
لغتنامه دهخدا
حلب بالا. [ ح َ ل َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان . دارای 379 تن سکنه و آب آن از چشمه و رودخانه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
حلب پائین
لغتنامه دهخدا
حلب پائین . [ ح َ ل َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان رنجان . دارای 780 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
ایوبیان حلب
لغتنامه دهخدا
ایوبیان حلب . [ اَی ْ یو ن ِ ح َ ل َ ] (اِخ ) شعبه ای از ایوبیان حاکم بر حلب که عبارتند از غیاث الدین غازی بن طاهر تا سال 582 هَ . ق . و غیاث الدین محمد هزبر تا سال 613 هَ . ق . و صلاح الدین یوسف (ایوبیان دمشق ) از سال 634 تا 658 هَ . ق . حکومت اینان...
-
مسجد جامع حلب
لغتنامه دهخدا
مسجد جامع حلب . [ م َ ج ِ دِ م ِ ع ِ ح َ ل َ ] (اِخ ) رجوع به جامع حلب شود.
-
واژههای همآوا
-
هلب
لغتنامه دهخدا
هلب . [ هََ ] (ع مص ) برکندن موی کسی را. || پیاپی باریدن باران بر قوم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پی درپی آوردن اسب رفتار را. (از منتهی الارب ). || هجو کردن کسی را و دشنام دادن . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
هلب
لغتنامه دهخدا
هلب . [ هََ ل َ ] (ع ص ) بسیارموی . (منتهی الارب ). || (مص ) بسیارموی شدن . (اقرب الموارد).