کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلاّلپوشیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پوشیده
لغتنامه دهخدا
پوشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) بتن کرده . ملبس شده . مغطی . ملبس . بالباس . مقابل برهنه : و اندر این شهر [حران ، مستقر ملوک سودان ] مردان و زنان پوشیده اند و کودک تا ریش برآرد برهنه باشد. (حدود العالم ).زمین گاه پوشیده زو گه برهنه شجر زو گهی مفلس وگه ت...
-
حلال
لغتنامه دهخدا
حلال . [ ح َ ] (ع ص ) نقیض حرام . و به این معنی گاه بکسر اول آید. (از منتهی الارب ). جایز. سائغ. مباح . طیب . طیبه . (ترجمان القرآن ) : می جوشیده حلال است سوی صاحب رای شافعی گوید شطرنج حلال است ببازمی و قمار و لواطه بطریق سه امام مر ترا هر سه حلال اس...
-
حلال
لغتنامه دهخدا
حلال . [ ح َل ْ لا ] (ع ص ) بسیار گشاینده ٔ گره . (غیاث ).- حلال مشکلات ؛ مشکل گشای . بسته گشای .|| فروشنده ٔ روغن کنجد. (غیاث ).
-
حلال
لغتنامه دهخدا
حلال . [ ح ِ ] (ع اِ) مرکبی است زنان را. || متاع پالان شتر.(منتهی الارب ). متاع الرحل . (اقرب الموارد). || گروهی از مردم که بجایی فرودآمده باشند. || ج ِ حُلَّه . (منتهی الارب ). رجوع به حلة شود.
-
حلال
لغتنامه دهخدا
حلال . [ ح ُل ْ لا ] (ع ص ) ج ِحال ّفرودآیندگان . (منتهی الارب ). رجوع به حال شود.
-
جامه ٔ پوشیده
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ پوشیده . [ م َ / م ِ ی ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) جامه ٔ ملبوس . (بهار عجم ). لباس پوشیده شده . لباسی که در تن رفته باشد. جامه ٔ مستعمل : دوستان را جامه ٔ تجرید می بخشد خداشاه می بخشد بخاصان جامه ٔ پوشیده را.صائب اصفهانی .
-
روی پوشیده
لغتنامه دهخدا
روی پوشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زن مستور. مخدره . (فرهنگ فارسی معین ).
-
موزه پوشیده
لغتنامه دهخدا
موزه پوشیده . [ زَ / زِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چکمه بپا و چکمه پوشیده . (ناظم الاطباء).
-
پنج پوشیده
لغتنامه دهخدا
پنج پوشیده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) پارسی خمسه ٔ محتجبه است و آن پنج علم است ، اول کیمیا دوم لیمیا سوم سیمیا چهارم ریمیا پنجم هیمیا. (آنندراج ).
-
پنجه ٔ پوشیده
لغتنامه دهخدا
پنجه ٔ پوشیده . [ پ َ ج َ / ج ِ ی ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کیمیا و لیمیا و هیمیا و سیمیا و ریمیا. خمسه ٔ محتجبه .
-
پوشیده بودن
لغتنامه دهخدا
پوشیده بودن . [ دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) مستوربودن . مقابل برهنه بودن . || آشکارا نبودن . مخفی بودن : اما حال املاک ایشان ، حال آن بر ما پوشیده است ، و ندانیم که ... (تاریخ بیهقی ).
-
پوشیده خواستن
لغتنامه دهخدا
پوشیده خواستن . [ دَ / دِ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) مخفی خواستن . نهانی طلب کردن ، استکتام . (تاج المصادر بیهقی ).
-
پوشیده داشتن
لغتنامه دهخدا
پوشیده داشتن . [ دَ / دِ ت َ ] (مص مرکب ) ملبس کردن . مقابل برهنه داشتن . || نهفتن . پنهان داشتن . پنهان کردن . نهان کردن . مخفی داشتن . رمس . اِخفاء : بیاسای اکنون تو پوشیده داربدان تا نداند کس از روزگار. فردوسی .از آن کودکان نیز بسیارگفت همیداشت پو...
-
پوشیده شدن
لغتنامه دهخدا
پوشیده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ملبس شدن . بتن کرده شدن . تغطی . تغشی . تستر. استتار. انتقاب . فرا گرفته شدن چیزی بچیزی . انخساف . انغمام . (تاج المصادر). اکتنان . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). تکنین . تطمس . انطماس . لیه . التطاط؛ پوشیده ...
-
پوشیده کردن
لغتنامه دهخدا
پوشیده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ملبس کردن . پوشیده داشتن . پوشیدن . بچیزی فرا گرفتن چیزی را. || مستور داشتن . || نهان کردن . پوشیدن . پوشیده داشتن . مخفی کردن .تعمیة. (تاج المصادر): ادغام ؛ پوشیده کردن چیزی در چیزی : چنانکه دیدم چندیست که...