کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلاوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلاوی
لغتنامه دهخدا
حلاوی . [ ح ِل ْ لا ] (ص نسبی ) منسوب است به حله ، شهری در کنار فرات . (از الانساب ). رجوع به حله شود.
-
حلاوی
لغتنامه دهخدا
حلاوی . [ ح ُ وا ] (ع اِ) درختی است خرد. || گیاهی است خاردار. ج ، حلاویات . (منتهی الارب ).
-
حلاوی
لغتنامه دهخدا
حلاوی . [ح َل ْ لا ] (اِخ ) حیدربن سلیمان بن داودبن حیدر حلی حسینی ، مکنی به ابوالحسین . نخستین شاعر عصر خود بلکه امام شعرای عراق بود که فصاحت بیان و قوت ایمان را درخود جمع داشت و بجهت اشعارش که در مناقب و مصائب اهل بیت پیغمبر سروده به شاعر اهل بیت ا...
-
واژههای مشابه
-
زاویه ٔ حلاوی
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ حلاوی . [ ی َ ی ِ ح َوی ی ] (اِخ ) از زاویه های مشهور قاهره واقع در نزدیکی جامع ازهر است و شیخ مبارک هندی سعودی حلاوی یکی ازدرویشان و پیروان شیخ ابوالسعودبن ابی العشائر واسطی بسال 688 هَ . ق . آن را بساخت و خود در آنجا مدفون گردید. پس از وی ف...
-
جستوجو در متن
-
حلاویات
لغتنامه دهخدا
حلاویات . [ ح ُ وَ ] (ع اِ)ج ِ حُلاوی ̍.گیاه خاردار و جز آن . (از منتهی الارب ).
-
ابوالعزم
لغتنامه دهخدا
ابوالعزم . [ اَ بُل ْ ع َ ] (اِخ ) محمدبن محمد حلاوی مقدسی . رجوع به محمد... شود.
-
درة
لغتنامه دهخدا
درة. [ دُرْ رَ ] (اِخ ) دختر عثمان حلاوی . از زنان محدث بود که به سال 604 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام النساء از الاستدراک علی تراجم رواة الحدیث ابن نقطه ).
-
خشکنانک
لغتنامه دهخدا
خشکنانک . [ خ ُ ن َ ] (اِ مرکب ) خشکنانج . خشکنانه . رجوع به خشکنانج و خشکنانه شود : و چندان اطعمه ٔ غریب بر آن سماط بود که در حصر... نگنجد و در میان تلی عظیم از حلاوی و خشکنانک برهم ریخته بود چنانکه مرد ایستاده در پس آن نمی نمود. (تجارب السلف ).
-
عضاه
لغتنامه دهخدا
عضاه . [ ع ِ ] (ع اِ) هر درخت عظیم خاردار است ، و آن بر دو قسم است خالص و غیرخالص ، و درخت ام غیلان را نیز نامند. (مخزن الادویة). اسم جنس اشجار کوچک خاردار است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اسمی است که واقع شده است بر هر درختی که از درختهای خارناک باشد مان...
-
جزیره ٔ خضراء
لغتنامه دهخدا
جزیره ٔ خضراء. [ ج َ رَ ی ِ خ َ ] (اِخ ) نام جزیره ٔ بزرگی است در سرزمین زنگبار در دریای هند. این جزیره پهناور و بزرگ است که دریای نمک از هر سو به آن احاطه دارد. در این جزیره دو شهر بنام متنبی و مکنبلوا وجود دارد و هر کدام را سلطانی است و هیچیک از دی...
-
شیرینی
لغتنامه دهخدا
شیرینی . (ص نسبی ، اِ مرکب )هر چیز شیرین . هر چیز که مزه ٔ قند و نبات دهد و حلاوت داشته باشد. (یادداشت مؤلف ). || آنچه پزند و سازند از خوردنیهای شیرین . خوردنیهای گوناگون که از شکر و عسل و قند ممزوج با دیگر چیزها سازند. آنچه قناد پزد از اقسام خوردنی...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن حسن بن علی بن یحیی بن محمدبن خلف اﷲبن خلیفة القسطنطینی الحنفی ، ملقب به تقی الدین و معروف بشمنی و مکنی به ابوالعباس . مؤلف روضات الجنات (ص 92) آرد: وی صاحب حاشیه ٔ مدونه ٔ مشهوره به ایدی الطلبة است و آن حاشی...
-
حلوا
لغتنامه دهخدا
حلوا. [ ح َ ] (ع اِ) نوعی از شیرینی . شیرینی . (مهذب الاسماء). هر چیز شیرین . حلاوی . (از مهذب الاسماء) (غیاث ). ابوناجع. (از دهار). ابوطیب . حلوای سفید. حلوای خانگی . آفروشه . خبیص . (زمخشری ). چیزی که از شیرینی ساخته باشند و حلوای سوهان و حلوای مغز...