کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
هلال
لغتنامه دهخدا
هلال . [ هَِ ] (ع اِ) ماه نو و ماه دوشبه تا شب سوم یا تا شب هفتم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مهچه . ماهچه . ماه نو. (یادداشتهای مؤلف ) : ضعیف ناشده در خدمتت قوی کی شدهلال ناشده مه کی شده ست بدر منیر؟ عنصری .پایش به سان دامن دیبای زرّبفت دمّش پر...
-
هلال
لغتنامه دهخدا
هلال . [ هَِ / هََ ] (ع اِ) باران نخستین . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
استحلال
لغتنامه دهخدا
استحلال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حلال ساختن . || حلال پنداشتن . حلال شمردن . حلال داشتن .(تاج المصادر بیهقی ). بحلال داشتن . (زوزنی ): استحلال حرام ؛ حلال داشتن حرام . || حلال کردن خواستن . حلالی خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). بحلی خواستن .
-
مستحل
لغتنامه دهخدا
مستحل . [ م ُ ت َ ح َل ل ] (ع ص )نعت مفعولی از مصدر استحلال . حلال داشته شده . (اقرب الموارد). حلال پنداشته شده . حلال . رجوع به استحلال شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ](اِخ ) ابن محمد حلال . رجوع به حسن حلوانی حلال شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حلال . محدث است .
-
پارت
لغتنامه دهخدا
پارت . (اِ) یلوه . نوک دراز وآن مرغی است حلال گوشت .
-
طلق
لغتنامه دهخدا
طلق . [ طِ ] (ع ص ) حلال . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). بی آمیغ. خالص . روا. گویند: هو لک طلقاً و اعطیته من طلق مالی ؛ یعنی خالص و جید. (منتهی الارب ).- طلق ِ حلال باردان ؛ مجموع بمعنی شراب ، طلق بمعنی خالص و حلال بمعنی بیرون آمده ...
-
طیبة
لغتنامه دهخدا
طیبة. [ ب َ ] (ع ص ) حلال . || روا. || شراب صافی و خالص آن . (منتهی الارب ). || (مص ) حلال شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || خوش شدن . || خوش بوی شدن . || پاکیزه شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
آزاده دل
لغتنامه دهخدا
آزاده دل . [ دَ / دِ دِ ] (ص مرکب ) فارغ بال . || صالح . (برهان ). || حلال زاده . (برهان ).
-
سیم گداخته
لغتنامه دهخدا
سیم گداخته . [ م ِ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سیم حلال . (آنندراج ).
-
سیم ناب
لغتنامه دهخدا
سیم ناب . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سیم حلال . (آنندراج ). سیم خالص . رجوع به سیم شود.
-
شبهه ناک
لغتنامه دهخدا
شبهه ناک . [ ش ُ هََ / هَِ ] (ص مرکب ) آنچه مورد شک و تردید است . آنچه که حلیت و حرمت آن ظاهر نیست .- لقمه ٔ شبهه ناک ؛ که حلال و حرام بودن آن مجهول باشد.
-
شغاد
لغتنامه دهخدا
شغاد. [ ش ِ ] (ص ) مباح و حلال وهر چیز که در مذهب و دین روا بود. (ناظم الاطباء).
-
شفود
لغتنامه دهخدا
شفود. [ ش َ ] (ص ) هر چیز نهی شده در مذهب و نامشروع . (ناظم الاطباء). حرام که ضد حلال است . (از شعوری ج 2 ورق 119).