کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلاجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلاجی
لغتنامه دهخدا
حلاجی . [ ح َل ْ لا ] (اِ مرکب ) دکان حلاج . || (حامص ) شغل و حرفه ٔ حلاج : دین فخر تو است و ادب و خط دبیری پیشه ست چو حلاجی و درزی و کبابی .ناصرخسرو.
-
حلاجی
لغتنامه دهخدا
حلاجی . [ ح َل ْ لا ] (اِخ ) یحیی بن ابی حکیم . از پزشکان معروف و مخصوص معتضد خلیفه بوده و کتاب تدبیر الابدان النحیفةالتی قد غلبت علیه الصفرا را برای معتضد نوشته است . (الفهرست ).
-
واژههای مشابه
-
کمان حلاجی
لغتنامه دهخدا
کمان حلاجی . [ ک َ ن ِ ح َل ْ لا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کمان حلاج . کمان نداف . و رجوع به کمان (آلت پنبه زدن ) شود.- مثل کمان حلاجی لرزیدن ؛ لرزیدنی بسیار سخت .
-
حلاجی کردن
لغتنامه دهخدا
حلاجی کردن . [ ح َل ْ لا ک َ دَ ] (مص مرکب ) پنبه را از پنبه دانه جدا کردن و پاک کردن . فلخیدن . واخیدن . || کنایه از حرفهای درشت گفتن ، خواه بکنایه خواه صریح . (آنندراج ) (غیاث ). || موشکافی و دقت کردن . (آنندراج ).- حلاجی کردن امری ؛ روشن و هویدا ...
-
جستوجو در متن
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ابی حکیم حلاجی ازپزشکان مخصوص معتضد خلیفه بود. رجوع به حلاجی شود.
-
ندفی
لغتنامه دهخدا
ندفی . [ ن َ ] (حامص ) حلاجی . (ناظم الاطباء). ندافی . پنبه زنی . رجوع به ندافی شود.- ندفی کردن ؛ پنبه زدن . حلاجی کردن . (ناظم الاطباء). ندافی کردن .
-
کلس
لغتنامه دهخدا
کلس . [ ک ُ ] (اِ) پنبه ٔ حلاجی کرده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
غاژدن
لغتنامه دهخدا
غاژدن .[ دَ ] (مص ) پنبه یا پشم زدن . نفش . حلاجی . غاژیدن .
-
حلاجت
لغتنامه دهخدا
حلاجت . [ ح ِ ج َ ] (ع اِمص ) پنبه زنی . ندافی . حلاجی . (آنندراج ).
-
فلح
لغتنامه دهخدا
فلح . [ ] (اِ) پنبه ٔ حلاجی کرده ٔ تخم برآورده . (فهرست مخزن الادویه ).
-
واخیده
لغتنامه دهخدا
واخیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) از هم جدا کرده . (برهان ). جدا کرده . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (منتهی الارب ). || برزده . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). پشم و پنبه ٔ برزده و حلاجی کرده را گویند. (برهان ) (رشیدی ) (جهانگیری ). حلاجی کرده . (آنندرا...
-
ندافة
لغتنامه دهخدا
ندافة. [ ن ِ ف َ ] (ع اِمص ) عمل نداف . (از اقرب الموارد) (از المنجد). حلاجی . پنبه زنی . ندافی .
-
غندیک
لغتنامه دهخدا
غندیک . [ غ ُ ] (اِ) در تداول مردم گناباد خراسان بمعنی گلوله های پنبه ٔ حلاجی شده کوچکتر از گندشک به اندازه ٔ سه تا چهار نوال .