کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حلاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حلاج
لغتنامه دهخدا
حلاج . [ ح َل ْ لا ] (اِخ ) حسین بن منصور بیضاوی ، مکنی به ابوالغیث با ابومغیث یا ابومعتب یا ابوعبداﷲ. از بزرگان عرفا و صوفیه است که با جنید بغدادی و بعض اکابر صوفیه مصاحبت داشته است . اقوال اهل علم درباره ٔ وی مختلف است . گروهی وی را از اولیاء پندار...
-
حلاج
لغتنامه دهخدا
حلاج . [ح َل ْ لا ] (ع ص ) کسی که پنبه را از پنبه دانه جدا کند. (غیاث ) (آنندراج ). پنبه زن . (مهذب الاسماء). نداف .
-
واژههای مشابه
-
کمان حلاج
لغتنامه دهخدا
کمان حلاج . [ ک َ ن ِ ح َل ْ لا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کمان حلاجی . کمان نداف . و رجوع به کمان (آلت پنبه زدن ) شود.- مثل کمان حلاج (یا) مثل کمان ؛ ابروانی مقوس .- || پشتی خمیده . (امثال و حکم ج 4 ص 1473).
-
حلاج الاسرار
لغتنامه دهخدا
حلاج الاسرار. [ ح َل ْ لا جُل ْ اَ ] (اِخ ) حسین بن منصور حلاج . رجوع به حلاج ، حسین بن منصور شود.
-
علی حلاج
لغتنامه دهخدا
علی حلاج . [ ع َ ح َل ْ لا ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان خرقان شرقی بخش آوج شهرستان قزوین . واقع در 24 هزارگزی جنوب خاوری آوج و 44 هزارگزی راه عمومی . ناحیه ای است جلگه و دارای آب وهوای معتدل و 105 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ محلی تأمین می شود. و محص...
-
منصور حلاج
لغتنامه دهخدا
منصور حلاج . [ م َ رِ ح َل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به منصور و حسین حلاج و حلاج شود.
-
حسین حلاج
لغتنامه دهخدا
حسین حلاج . [ ح ُ س َ ن ِ ح َل ْ لا ] (اِخ ) ابن منصور یا ابومغیث فارسی بیضاوی بغدادی صوفی که در بغداد در 26 ذی قعده 259 هَ . ق . / 922 م . بدار کشیده شد. کتابها از وی باقی است . رجوع به حلاج در همین لغت نامه و تنبیه واشراف مسعودی ص 387 و فهرست ابن ا...
-
جستوجو در متن
-
پم پم
لغتنامه دهخدا
پم پم . [ پ َ پ َ ] (اِصوت ) آواز کمان حلاّج . حکایت صوت کمان حلاج آنگاه که پنبه زند.
-
بیضاوی
لغتنامه دهخدا
بیضاوی . [ ب َ ] (اِخ ) بغدادی ، حسین بن منصور بیضاوی معروف به حلاج . رجوع به حلاج حسین بن منصور شود.
-
منصور
لغتنامه دهخدا
منصور. [ م َ] (اِخ ) نام پدر حسین حلاج صوفی مشهور است که خود حسین حلاج نیز به همین نام شهرت یافته است : اگر منصور می گفتی اناالحق روی او دیدی بماند شرمسار از وی ز بسطامی ز سنجانی . ؟ (از آنندراج ).رجوع به آنندراج و غیاث و قاموس الاعلام ترکی و حسین حل...
-
شاعر اطعمه
لغتنامه دهخدا
شاعر اطعمه . [ ع ِرِ اَ ع َ م َ ] (اِخ ) کنایه از بسحاق حلاج . (شمس اللغات ). مولانا ابواسحاق حلاج شیرازی صاحب دیوان اطعمه .
-
چندمرده
لغتنامه دهخدا
چندمرده . [ چ َ م َ دَ / دِ ] (ق مرکب ) چیزی که چند مرد را سزاوار و کافی باشد و موازنه ٔ چند کس را نیز گویند. برابر چند مرد. (آنندراج ). قائم مقام چند مرد. (غیاث اللغات ). کاری که از قدرت چند مرد برآید.- چَندمَرده حَلاّج ؛ (قید) با موازنه چند منصور ...
-
محبض
لغتنامه دهخدا
محبض . [ م ِ ب َ ] (ع اِ) چوبی که عسل بدان بیرون کنند و یا زنبوران را بدان رانند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). انگبین کاو. || کمان نداف . ج ، محابض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آهن حلاج . مشته ٔ حلاج . دستیانه ٔ حلاج . (مهذب الاسماء). مند...