کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نامحق
لغتنامه دهخدا
نامحق . [ م ُ ح ِق ق / ح ِ ] (ص مرکب ) که صاحب حقی نیست . که بر حق نیست . که مصاب نیست .
-
حسن افندی
لغتنامه دهخدا
حسن افندی . [ ح َ س َ اَ ف َ ] (اِخ ) حقی .او راست : الرسالةالوافیة فی الفوتوغرافیة. چ مصر.
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عمروبن عاص از قریش و صحابی است . در جاهلیت کتابت میکرد و سریانی را نیک میدانست . او پیش از پدر اسلام آورد و ازحضرت رسول اجازه خواست تا آنچه او گوید بنویسد. وی مردی کثیرالعبادة بود چندانکه پیغمبر او را فرمود جسد ترا ...
-
گربه رقصاندن
لغتنامه دهخدا
گربه رقصاندن . [ گ ُ ب َ / ب ِ رَ دَ ] (مص مرکب ) در کارها مانع بوجود آوردن . کاری را به تأخیر انداختن . تعلل و امروز و فردا کردن در ادای حقی . تعلل و مماطله در ادای حقی با دلیل های سست . گربه رقصانی . گربه رقصانی کردن .
-
گاوبندی
لغتنامه دهخدا
گاوبندی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) حقی که در بعض املاک دیگران دارند، که بموجب آن توانند به نفع خود مقداری از اراضی آن را همه ساله زراعت کنند و بهره بردارند. زرع در دهی که مالک او دیگری است با اجازه ٔ صاحب ده . عمل آنکه مجاز است در قسمتی از ملک دیگری با ا...
-
تتلی
لغتنامه دهخدا
تتلی . [ ت َ ت َل ْ لی ] (ع مص ) تتبع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). در پی چیزی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): تتلیت ُ حقی ؛ ای تتبعته ُ حتی استوفیته ُ. (اقرب الموارد). تتلیت ُ حقی حتی استوفیته ؛ ای تتبعته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
حق نمک
لغتنامه دهخدا
حق نمک .[ ح َق ْ ق ِ ن َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حقی اخلاقی که منعم را بر منعم علیه است . حقی اخلاقی که پیدا آید میان دو تن از خوردن طعام با یکدیگر : ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک حق نگهدار که من میروم اﷲ معک .حافظ.
-
جوبی
لغتنامه دهخدا
جوبی . (ص نسبی ) منسوب به جوب (جوی ). جویی . || (اِ) حقی که بدشتبان بابت زراعت محصولات کنار جوی دهند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
حق المرتع
لغتنامه دهخدا
حق المرتع. [ ح َق ْ قُل ْ م َ ت َ ](ع اِ مرکب ) حقی که شبانان و چوبداران بصاحبان مراتع و چراگاه ها دهند برای چرانیدن احشام خویش در آن .
-
عمق
لغتنامه دهخدا
عمق . [ ع َ م َ ] (ع اِ) حق و استحقاق . (اقرب الموارد). حق . یقال : له فیه عمق ؛ یعنی مر او را حقی است در آن . (منتهی الارب ).
-
تسی
لغتنامه دهخدا
تسی . [ ت ِ ](اِ) حقی که قماربازان صاحب خانه را دهند از برده های خویش . و این کلمه با تسو و تسگ از یک اصل است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تسگ و تسو شود.
-
گاوبند
لغتنامه دهخدا
گاوبند. [ ب َ ] (نف مرکب ) آنکه اجازه دارد با پرداخت حقی در قسمتی از ملک دیگری زراعت کند. مؤلف آنندراج آرد: گاوبند. (فارسی ) : بود رشوه قصاب را گاوبندو گرنه شود کشته در گوسفند.و معنی آن را ننوشته است . و رجوع به گاوبندی شود.
-
نیک اخلاقی
لغتنامه دهخدا
نیک اخلاقی . [ اَ ] (حامص مرکب ) خوش خوئی . نیک خوئی . نیک اخلاق بودن : آرزوی دل خلقی تو به شیرین سخنی اثر رحمت حقی تو به نیک اخلاقی .سعدی .
-
ابریسک
لغتنامه دهخدا
ابریسک . [ اَ س َ ] (اِ) نوعی جامه است : و ارمک سزای حقی و سقرلاطاز ابریسک و کمخای خطائی . نظام قاری .دامن ابریسکی ّ شیرکی هست چون این لاجوردی دایره .نظام قاری .
-
تلاوة
لغتنامه دهخدا
تلاوة. [ت ُ وَ ] (ع اِ) بقیه ٔ وام و مانند آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بمعنی تلیة است ، یقال : تلیت لی من حقی تلیة او تلاوة؛ای بقیت بقیة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تلیة شود.