کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حقه وافور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حقة
لغتنامه دهخدا
حقة. [ ح َق ْ ق َ ] (ع ص ) تأنیث حق . ثابت . راست . درست : مذاهب حقه . دعاوی حقه . || (اِ) بلای ثابت . و اخص است از حق و حقیقت . || حقیقت چیزی . || (مص ) واجب گردیدن . واقع شدن بلاشک . (منتهی الارب ). رجوع به حق شود.
-
هم حقه
لغتنامه دهخدا
هم حقه . [ هََ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) دو چیز که در یک ظرف یا قوطی قرار داده شوند. || به کنایه ، دو تن که همنشین و همخانه شوند : مرا با جادویی هم حقه سازی که برسازد ز بابل حقه بازی .نظامی .
-
حقه ٔ سبز
لغتنامه دهخدا
حقه ٔ سبز. [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ی ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ). حقه ٔ مینا.
-
حقه ٔ کالوس
لغتنامه دهخدا
حقه ٔ کالوس . [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از سی لحن باربد و نام نوائی از موسیقی : چو قند از حقه ٔ کالوس دادی شکر کالای او را بوس دادی . نظامی .و در بعض لغتنامه ها حقه ٔ کاووس آمده است .
-
حقه ٔ کاووس
لغتنامه دهخدا
حقه ٔ کاووس . [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام لحنی و نوایی . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به حقه ٔ کالوس شود.
-
حقه ٔ مینا
لغتنامه دهخدا
حقه ٔ مینا. [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ). حقه ٔ سبز.
-
حقه خوردن
لغتنامه دهخدا
حقه خوردن . [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) گول شدن . فریفته گشتن .
-
حقه زدن
لغتنامه دهخدا
حقه زدن . [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) حقه زدن بکسی . گول کردن او. او را فریفتن : هزار حقه میزند؛ هزار نیرنگ و فریب و مکر دارد.
-
حقه باز
لغتنامه دهخدا
حقه باز. [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) تردست و مشعبدی که چیزها زیر حقه ها نهد و چون برگیرد نهاده ها برجای نبود و ناپدید شده باشد یا چیزی در حقه نهد و چیز دیگر بیرون کند. || توسعاً، مشعبد. شعبده باز. تردست . نیرنگ ساز. نیرنجی . فسوسی . فسوس گر. لوطی...
-
حقه بازی
لغتنامه دهخدا
حقه بازی . [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) عمل حقه باز. نیرنگ . نیرنج . آرنگ . شعبده .تردستی . جنقولک بازی . سوس گری . چشم بندی : کند چشمشان از شبه حقه بازی کند زلفشان بر سمن مشک سایی . فرخی .|| فریبندگی . فریب . حیله . مکر. جامبازی . جامغولک بازی ...
-
حقه گر
لغتنامه دهخدا
حقه گر. [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ گ َ ] (ص مرکب ) حقاق . آنکه حقه سازد. حقه ساز. خراط.
-
جستوجو در متن
-
نی دوده
لغتنامه دهخدا
نی دوده . [ ن َ / ن ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) آلتی است برای کشیدن شیره ٔ تریاک که مانند وافور دارای حقه ٔ گلی است و چوبی دارد و شیره را با چراغ به وسیله ٔ آن می کشند. (از فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ).
-
درمالی
لغتنامه دهخدا
درمالی . [ دَ ] (حامص مرکب ) در اصطلاح عامیانه ، مالیدن آلت رجولیت به دهانه ٔ شرم زن یا دُبر مرد. عمل مواقعه ٔ ناقص که در آن دخول صورت نگیرد. (از فرهنگ لغات عامیانه ). || در مواردی مانند مالیدن قطعه ٔ آتش روی سوراخ حقه ٔ وافور برای کشیدن آخرین بقایای...
-
شیره ای
لغتنامه دهخدا
شیره ای . [ رَ / رِ ] (ص نسبی ) آنکه شیره فروشد. (یادداشت مؤلف ). || آنکه شیره ٔ تریاک استعمال کند کشیدن را. آنکه شیره ٔ تریاک کشدبا حقه ٔ وافور. آنکه شیره ٔ تریاک تدخین کند. (یادداشت مؤلف ). || منسوب به شیره ٔ انگور. از شیره ٔ انگور: مربای شیره ای...