کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حقه کاووس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
حقة
لغتنامه دهخدا
حقة. [ ح َق ْ ق َ ] (ع ص ) تأنیث حق . ثابت . راست . درست : مذاهب حقه . دعاوی حقه . || (اِ) بلای ثابت . و اخص است از حق و حقیقت . || حقیقت چیزی . || (مص ) واجب گردیدن . واقع شدن بلاشک . (منتهی الارب ). رجوع به حق شود.
-
هم حقه
لغتنامه دهخدا
هم حقه . [ هََ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) دو چیز که در یک ظرف یا قوطی قرار داده شوند. || به کنایه ، دو تن که همنشین و همخانه شوند : مرا با جادویی هم حقه سازی که برسازد ز بابل حقه بازی .نظامی .
-
حقه ٔ سبز
لغتنامه دهخدا
حقه ٔ سبز. [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ی ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ). حقه ٔ مینا.
-
حقه ٔ مینا
لغتنامه دهخدا
حقه ٔ مینا. [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ). حقه ٔ سبز.
-
حقه ٔ وافور
لغتنامه دهخدا
حقه ٔ وافور. [ ح ُق ْ ق َ /ق ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حقه شود.
-
حقه خوردن
لغتنامه دهخدا
حقه خوردن . [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) گول شدن . فریفته گشتن .
-
حقه زدن
لغتنامه دهخدا
حقه زدن . [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) حقه زدن بکسی . گول کردن او. او را فریفتن : هزار حقه میزند؛ هزار نیرنگ و فریب و مکر دارد.
-
حقه باز
لغتنامه دهخدا
حقه باز. [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) تردست و مشعبدی که چیزها زیر حقه ها نهد و چون برگیرد نهاده ها برجای نبود و ناپدید شده باشد یا چیزی در حقه نهد و چیز دیگر بیرون کند. || توسعاً، مشعبد. شعبده باز. تردست . نیرنگ ساز. نیرنجی . فسوسی . فسوس گر. لوطی...
-
حقه بازی
لغتنامه دهخدا
حقه بازی . [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ] (حامص مرکب ) عمل حقه باز. نیرنگ . نیرنج . آرنگ . شعبده .تردستی . جنقولک بازی . سوس گری . چشم بندی : کند چشمشان از شبه حقه بازی کند زلفشان بر سمن مشک سایی . فرخی .|| فریبندگی . فریب . حیله . مکر. جامبازی . جامغولک بازی ...
-
حقه گر
لغتنامه دهخدا
حقه گر. [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ گ َ ] (ص مرکب ) حقاق . آنکه حقه سازد. حقه ساز. خراط.
-
جستوجو در متن
-
جستن
لغتنامه دهخدا
جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص ) یافتن . (بهارعجم ) (آنندراج ) (برهان ). یافتن و پیدا کردن . (فرهنگ فارسی معین ). یافتن و گم کرده را پیدا کردن . (ناظم الاطباء). در تداول عوام ، یافتن و یافتن چیزی گمشده . (یادداشت مؤلف ) : شتابید گنجور و صندوق جست بیاورد پوی...
-
چنگ
لغتنامه دهخدا
چنگ . [ چ َ ] (اِ) نام سازیست مشهور . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). سازی است مشهور که سر آن خمیده است و تارها دارد. (آنندراج ) (انجمن آرا). نوعی از مزامیر است در غایت شهرت . (شرفنامه ٔ منیری ). صنج ؛ و آن بر دو قسم است یکی دو صف...