کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حقن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حقن
لغتنامه دهخدا
حقن . [ ح َ ] (ع مص ) حقنه کردن . (منتهی الارب ). اماله کردن . (اقرب الموارد). || بازداشتن . نگاه داشتن . (منتهی الارب ). واداشتن بول و خون از ریختن و شیر از وعاء. (تاج المصادر بیهقی ). نگاه داشتن بول و مانند آن . بازداشتن و بند کردن چیزی را از خروج ...
-
حقن
لغتنامه دهخدا
حقن . [ ح ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ حقنه . (مهذب الاسماء) : و من احتاج الی ان یجعل الحنظل فی شی ٔ من الحقن القاه فی طبیخ الحقنة صحیحا غیر مکسور. (ابن البیطار).
-
واژههای مشابه
-
حقن آباد
لغتنامه دهخدا
حقن آباد. [ ح َ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه . واقع در 27هزارگزی شمال باختری رشخوارو 9هزارگزی جنوب سنگان . ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای گرمسیر. دارای 380 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات ،...
-
جستوجو در متن
-
ازناء
لغتنامه دهخدا
ازناء. [ اِ ] (ع مص ) ملتجی و مضطر کردن . (منتهی الارب ).الجاء. (از قطر المحیط). || بالابردن . (منتهی الارب ). تصعید. (از قطر المحیط). || بازداشتن کسی را. (منتهی الارب ). حَقن . (قطر المحیط).
-
حقین
لغتنامه دهخدا
حقین . [ ح َ ] (ع ص ) نعت از حقن . بازداشته . محبوس . || محقون . شیر دوشیده که بر شیر خفته ریزند برای برآوردن مسکه . و در مثل است : ابی الحقین العذرة، اَی العذر. و آن برای کسی گویند که عذر آرد و عذر او نه درست باشد. (منتهی الارب ). شیر ماست . (مهذب ا...
-
صون
لغتنامه دهخدا
صون . [ ص َ ] (ع مص ) نگاه داشتن چیزی را. (منتهی الارب ). نگه داشتن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). نگهبانی . (غیاث اللغات ). نگاهداری . || تحفظ. تقوی . خود نگه داشتن از معصیت : و پای خیانت بر چهره ٔ صون و دیانت ننهد. (سندبادنامه ص 70)....
-
ذماء
لغتنامه دهخدا
ذماء. [ ذَ ] (ع اِ) قوت دل . || باقی جان در گلو بریده . باقی جان . (مهذب الاسماء). باقی جان در مذبوح . رمَق . تشنج مذبوح پس از ذبح : از سر ضرورت حقن دماء و صون ذماء به موادعت و مصالحت رسیده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ طهران ص 416). به أراقت دماء و افات...
-
حاقن
لغتنامه دهخدا
حاقن . [ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حَقْن . آنکه او را گمیز بشتاب گرفته باشد. حابس البول . (مهذب الاسماء). آنکه بول آمده را نگاه دارد، یقال : لا رأی لحاقن . و فی المثل : و انا منه کحاقن الاهالة؛ یعنی ماهر و حاذقم به آن ، و اهاله پیه گداخته باشد. (منت...
-
حقنة
لغتنامه دهخدا
حقنة. [ ح ُ ن َ ] (ع مص ) فروبردن مایعی از مخرج زیرین به معده تا سده ها و بادها بگشاید. با دستور یعنی محقنه از فروسوی مایعی را به معده درآوردن . احتقان . تنقیه کردن . اماله کردن . || (اِ) داروی ریختنی با محقنه . هر دوا که بیمار را از زیر دهند. (اقرب ...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کلدةبن عمروبن ابی علاج بن ابی سلمةبن عبدالعزی بن غمرةبن عوف بن قسی ثقفی مکنی به ابی وائل از مردم طائف ، از بطن ثقیف ، مولای ابوبکرة ثقفی طبیب مشهور عرب . وی معاصر رسول (ص ) بود و طب ّ را درایران ، در بیمارستان جندی شاپور، آمو...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن مفرج بن ابی الخلیل النباتی ، مکنی به ابوالعباس و معروف به ابن الرومیة اموی اندلسی اشبیلی . ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء آرد: وی از اهل اشبیلیه و از اعیان علماء و اکابر فضلای آن شهر بود و در علم نبات و معرفت اشخاص ...
-
ابوعلی بن سینا
لغتنامه دهخدا
ابوعلی بن سینا. [ اَ ع َ لی ی ِ ن ِ ] (اِخ ) حسین بن عبداﷲبن حسن بن علی بن سینا ملقب به حجةالحق شرف الملک امام الحکماء. معروف به شیخ الرئیس . از حکمای فخام و علمای کبار جهان و اطبای اسلام است . مراتب علمش بیشتر از آن که محاسب وهم تواند احصا کند و مقا...