کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حقل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حقل
لغتنامه دهخدا
حقل . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مالک . ملقب به ذوقنات . یکی از ملوک حمیراست . (منتهی الارب ).
-
حقل
لغتنامه دهخدا
حقل . [ ح َ ] (اِخ ) نام قریه ای است به اُجا. (منتهی الارب ). || قریه ای است نزدیک ایله بفاصله ٔ شانزده میل از ایله بر ساحل دریا. || وادی ای است پر گیاه سلیم را. || نام ساحل تیماء. (منتهی الارب ). || مخلاف الحقل نام یکی از مخالیف یمن است . (منتهی الا...
-
حقل
لغتنامه دهخدا
حقل . [ ح َ ] (ع اِ) زمین ساده ٔ صالح زراعت . زمین قراح . ج ، حقول . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کشت که تمام نبات آن رسته باشد. (منتهی الارب ). || کشت که برگ بیرون کرده و هنوز ساقش سطبر نشده یا کشت سبز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (مص ...
-
حقل
لغتنامه دهخدا
حقل . [ ح ِ ] (ع اِ) هودج . || نوعی از بیماری شکم . آب تره در روده ها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حقال . حقیله .
-
واژههای مشابه
-
حقل دماً
لغتنامه دهخدا
حقل دماً. [ ؟ مَن ْ ] (اِخ ) (مزرعه خون ) (1ع 1:19). و آن مزرعه ٔ کوزه گر بود که رؤسای کهنه ازبهای خون خداوند ما عیسی مسیح که یهودا بدیشان پس داد برای مدفن غریبان خریدند. (مت 27:6 - 8). و پس ازآن به حقل الدم اشتهار یافت و در بیرون شهر اورشلیم بطرف ج...
-
حره ٔ حقل
لغتنامه دهخدا
حره ٔ حقل . [ ح َرْ رَ ی ِ ح َ ] (اِخ ) در مُنْصَف است و یوم حره ٔ حقل نام یکی از جنگهای عرب است . (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
هقل
لغتنامه دهخدا
هقل . [ هََ ق ِ ] (ع ص ) گرسنه . (منتهی الارب ). مانند هقم . (از اقرب الموارد).
-
هقل
لغتنامه دهخدا
هقل . [ هَِ ] (ع ص ) شترمرغ جوانه سال . || دراز و گول و نادان در کار. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
حقلی
لغتنامه دهخدا
حقلی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حقل که نزدیک ایله بر ساحل دریاست . (الانساب ).
-
حاقل
لغتنامه دهخدا
حاقل . [ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حَقل . زارع . کشاورز.
-
حقال
لغتنامه دهخدا
حقال . [ ح ُ ] (ع اِ) آب تره در روده ها . حقیلة. حقل . (منتهی الارب ).
-
حقول
لغتنامه دهخدا
حقول . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حقلة. || ج ِ حقل . بُزَه ها و زمینهای ساده ٔ صالح زراعت . (از اقرب الموارد).