کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حفظ شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
حفظ شدن
لغتنامه دهخدا
حفظ شدن . [ ح ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بخاطر سپرده شدن . بیاد گرفته شدن . از بر کرده شدن . || بخاطر سپردن . بیاد گرفتن .ازبرشدن . || محفوظ شدن . نگاه داشته شدن .
-
واژههای مشابه
-
حفظ عهد
لغتنامه دهخدا
حفظ عهد. [ ح ِ ظِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نگاه داشتن پیمان . مقابل نقض عهد. || هوالوقوف عند ماحده اﷲ تعالی لعباده فلایفقد حیث ما امرو لایوجد حیث ما ینهی . کذا فی اصطلاحات الصوفیة لکمال الدین ابی الغنائم . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || حفظ عهد...
-
حفظ کردن
لغتنامه دهخدا
حفظ کردن . [ ح ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرفتن . یاد گرفتن . برکردن . از بر کردن . بخاطر سپردن . توقم . فراگرفتن . نگاه داشتن به ذهن . || محافظت کردن . نگه داشتن . نگاهداری کردن . حراست . صیانت . بقو. بقاوت . گوش داشتن . پاس داشتن . ضبط. رجوع به حفظ شود....
-
حرف حفظ
لغتنامه دهخدا
حرف حفظ. [ ح َ ف ِ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پساوند نگهبانی . شمس قیس گوید: و آن باء و الف و نونی است که در اواخر اسماء معنی نگاه داشتن آن چیز دهد، چنانکه گله بان و باغبان و دربان . (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 177).
-
جستوجو در متن
-
رعایت شدن
لغتنامه دهخدا
رعایت شدن . [ رِ ی َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مراعات گشتن . ملاحظه شدن . حفظ شدن . رعایت گردیدن . (یادداشت مؤلف ).
-
فوت شدن
لغتنامه دهخدا
فوت شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به سرعت و به آسانی حفظ شدن . || تبدیل به بخار شدن : فوت شد رفت هوا. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
وادار
لغتنامه دهخدا
وادار. (اِمص مرکب ) برانگیختن . بر کاری داشتن . تشویق . || بازایستاده شدن است از رفتار. (آنندراج از فرهنگ ترکتازان ). || بازداشت . منع. نهی . || حفظ. (ناظم الاطباء).
-
اصطحاب
لغتنامه دهخدا
اصطحاب . [ اِ طِ ] (ع مص ) اصطحاب قوم ؛ با یکدیگر مصاحبت کردن . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط).یار و مصاحب یکدیگر شدن . (منتهی الارب ). با همدیگر صحبت داشتن . (آنندراج ). با یکدیگر صحبت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). همدیگر را یار و مصاحب شدن . (ناظم ا...
-
غالب برآمدن
لغتنامه دهخدا
غالب برآمدن . [ ل ِ ب َ م َ دَ ] (مص مرکب ) غلبه کردن . ظفر یافتن بر. چیره شدن بر: شغرت برجلی فی الغریب ؛ غالب برآمدن مردمان را در حفظ غریب . (از منتهی الارب ).
-
خاطر سپردن
لغتنامه دهخدا
خاطر سپردن . [ طِ س ِ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) دل باختن . علاقمند شدن : گرت هزاربدیعالجمال پیش آیدببین و بگذر و خاطر به هیچ یک مسپار. سعدی .- به خاطر سپردن ؛ بیاد سپردن . حفظ کردن . فراموش نکردن .
-
تفیدن
لغتنامه دهخدا
تفیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) گرم کردن و گرم شدن با آتش و نشستن در آفتاب و گذاشتن در آفتاب یا به روی آتش . || ترکیدن و شکاف خوردن از گرما. || اندک اندک جمع کردن . || حفظ منافع خود نمودن . (ناظم الاطباء).
-
ازوم
لغتنامه دهخدا
ازوم . [ اُ ] (ع مص ) سخت گزیدن بتمام دهن . (منتهی الارب ). || گرفتن بدندان . بریدن بدندان نیش . (منتهی الارب ). بریدن بگاز. || بازایستادن از چیزی . (منتهی الارب ). ترک اکل . (قطر المحیط). || خاموشی . (منتهی الارب ). صمت . (قطر المحیط). || نخوردن طعا...
-
زمزمة
لغتنامه دهخدا
زمزمة. [ زَ زَ م َ ] (ع مص ) شنیده شدن آواز چیزی از دور. (از اقرب الموارد). || بانگ کردن رعد. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بانگ کردن رعد پی در پی . || بانگ کردن خیل . (از اقرب الموارد). || شنیده شدن صدای ملایم شعله ٔ آتش . (...